ناصر فکوهی از هویت شهر و شهروندی میگوید/ مشکل ما بیهویتی شهری است
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
به گزارش نامه، من و تویی که در شهر زندگی میکنیم و هر کدام از ما در نقطهیی از شهر شناخته میشویم، یک هویت داریم. این هویت ما را هم شغل و هم خانوادهمان میسازند. در کنار این هویت، ما با توجه به فعالیت اجتماعی خودمان هویت شهری را تشکیل میدهیم که در آن زندگی میکنیم. همه مردم یک جامعه در شکلگیری هویت شهریشان نقش دارند و تاثیرگذار هستند. به همین خاطر یک هویت شهروندی برای هر کسی به وجود میآید. از هویت شهری تا هویت شهروندی مسائل مختلفی وجود دارد که از آنجایی که «هویت»، مجموعهیی از صفات و مشخصاتی است که باعث «تشخص» یک فرد یا اجتماع از افراد و جوامع دیگر میشود؛ شهر نیز به تبعیت از این معیار، شخصیت یافته و مستقل میشود. هویت در شهر به واسطه ایجاد و تداعی «خاطرات عمومی» در شهروندان، تعلق خاطر و وابستگی را نزد آنان فراهم کرده و شهرنشینان را به سوی «شهروند شدن» که گسترهیی فعالتر از ساکن شدن صرف دارد، هدایت میکند. پس هرچند که هویت شهر خود معلول فرهنگ شهروندان آن است؛ لیکن فرآیند شهروندسازی را تحت تاثیر قرار داده و میتواند باعث تدوین معیارهای مرتبط با مشارکت و قضاوت نزد ناظران و ساکنان شود. هویت یک معیار
رشد برای شهر است؛ به عبارتی دیگر وقتی یک شهر یا جامعه رشد میکند، بخشی از صفات هویتش در جریان رشد تغییر میکند و ساماندهی جدیدی مییابد. به همین خاطر «اعتماد» با دکتر ناصر فکوهی دانشیار گروه انسانشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، مدیر وبگاه انسانشناسی و فرهنگ که مدرک دکترای خود را در رشته انسانشناسی سیاسی از دانشگاه سوربن گرفته است گفتوگویی انجام داده است که در ادامه میخوانید: آقای دکتر به نظرم بهتر است که ابتدا با یک طرح مساله شروع کنیم و آن هم این است که واقعا هویت در شهر و بین شهروندان چگونه است، برای همین ابتدا تعریف مشخصی از هویت و بیهویتی یا همان سست شدن هویت برای ما ارائه کنید. ابتدا باید دو مفهوم هویت شهری و شهروندی را از یکدیگر تفکیک کنیم و مفهوم دوم را فعلا کنار بگذاریم. مفهوم شهروندی بیشتر مفهومی سیاسی است که ما در فارسی آن را به عنوان ترجمهیی برای واژه فرانسوی citoyenneté گذاشتهایم که از انقلاب فرانسه رایج شد و معنای آن برخورداری افراد جامعه از حقوق جدید سیاسی بود که عمدتا در قالب مشارکت مدنی آنها در شهر و حکومت تامین میشد. بعدها این واژه در سطح حکومتهای محلی
(شهرداریها) نیز به کار رفت و باز هم معنای سیاسی و حقوقی آن غالب بود. در فارسی اما، افزون بر آن مفهوم، در ادبیات عمومی ما، شهروندی را به نوعی با شهرنشینی به صورت مترادف درآوردهاند که ابدا یک معنا نمیدهند. هر کس در شهر اقامت دارد یک شهرنشین است، اما شهروند معمولا به فردی گفته میشود که در چارچوب حقوقی سیاسی یک شهر یا یک دولت دارای حقوق و وظایف مشخصی باشد که باید از آنها برخوردار باشد و از آنها تبعیت کند. در این گفتوگو بحث من به مساله هویت شهری بر میگردد که با موضوع شهرنشینی رابطه نزدیک دارد اما لزوما به شهروندی مربوط نیست یا رابطهیی غیرمستقیم دارد که هر بار باید آن را روشن کرد. اما درباره هویت شهری، مثل هر نوع دیگری از هویت، این امر نیز بر اساس دو فرآیند تفاوتیابی، شباهتیابی یا همگن بودن (homogeneity) و ناهمگن بودن (heterogeneity) ساخته میشود. همه افراد جامعه به صور فردی و به صورت گروهی در چندین هویت با یکدیگر مشترکند. این هویتها بر اساس تفاوت یافتن یک نفر یا یک گروه از نفر یا گروه دیگر و بر اساس شباهت یافتن او یا آنها با فرد یا گروه دیگر مشخص میشود. برای نمونه یک فرد از لحاظ زن بودن بیولوژیک شبیه
زنان دیگر است بنابراین میتوان برای او هویت «زن بودگی» را تعریف کرد. اما یک زن جوان با یک زن مسن، از لحاظ سن بیولوژیک متفاوت هستند بنابراین ما در اینجا از دو هویت «جوان بودگی» و «پیر بودگی» صحبت میکنیم. این دو فرآیند همیشه همراه با هم عمل میکنند. هر کس هم با دیگران تفاوت دارد و هم شبیه دیگران است. هویت شهری بر چه مبنایی تعریف میشود؟ با این مقدمه، هویت شهری نیز بر مبنای یک یا چند مشخصه میتواند قابل تعریف باشد. برای مثال همه کسانی که در تهران زندگی میکنند قاعدتا «تهرانی» هستند به جز کسانی که تمایل دارند موقعیت جغرافیایی خود را در رده دوم قرار داده و ریشه اولیه خود، مثلا ریشه قومی یا محلی را در اولویت قرار دهند که در آن صورت خود را «اصفهانی ساکن تهران» یا «مشهدی ساکن تهران» و غیره معرفی میکنند. هویت شهری در معنایی دیگر به صورت عامتر نیز قابل تعریف است مثلا همه اهالی شهر با روستاییان متفاوت بوده و از بسیاری ابعاد به هم شبیه هستند (شیوه زندگی، شیوه حرکت در شهر، نوع معیشت و غیره) از این لحاظ ما از هویت شهری برای آنها صحبت میکنیم مثلا در مقابل هویت روستایی. سست شدن هویت چگونه امکانپذیر است؟ آیا
احساس تعلق در هویت وجود ندارد؟ اما آنچه به سست شدن یا تقویت هویت بر میگردد را نیز بر اساس همین تعاریف و مفهومسازیهای اولیه میتوان روشن کرد. برای این کار ابتدا باید مولفههای هویتی یا احساس تعلق هویتی را روشن کرد. به این معنا که هر هویتی بر اساس گروهی از تفاوتها و گروهی از شباهتها شکل میگیرد. هر اندازه این دو گروه روشنتر و دقیقتر و تعداد بیشتری داشته و به صورت عمیقتری در افراد یا گروهها درونی شده باشند ما با هویت قویتر و شدیدتری روبهرو هستیم و برعکس هر اندازه این تفاوتها و شباهتها مبهمتر، غیردقیقتر، کمتر و با شدت کمتری درونی شده باشند، هویتها نیز سستتر میشوند. فرآیند تقویت یا سست شدن هویتها میتواند آگاهانه یا ناخودآگاهانه، برنامهریزی شده یا به صورت خودانگیخته به انجام برسد و برای تحلیل روند تحول آن باید از واحدهای زمانی - مکانی مشخصی صحبت کنیم تا بتوان نظر داد. وگرنه بحثمان بیش از اندازه کلی و غیرکارا خواهد شد. گروهی معتقد هستند که هویت شهری نوعی هویت جمعی محسوب میشود، هویت شهری و شهروندی به چه معنایی است؟ درباره شهروندی پیشتر صحبت کردم و وارد بحث آن نمیشوم. اما هویت
شهری عموما و نه لزوما هویتی جمعی است. چرا میگویم نه لزوما، زیرا ممکن است ما با فرد یا افرادی پراکنده نیز روبهرو باشیم که لزوما خود را در یک گروه اجتماعی تعریف نکنند اما از لحاظ گروهی از مشترکات زندگی شهری برای ما جزو شهرنشینان قرار بگیرند و هویت شهری داشته باشند. اما این امر معمولا نادر است زیرا همه شهرنشینان درون شبکههای مختلف هویتی مثل شبکههای کاری، سبک زندگی، عقیدتی و غیره قرار میگیرند و هویت شهرنشینی در آنها با سایر هویتها مجموعههای هویتی را میسازد. بنابراین شهرنشینی نوعی هویت جمعی است که به صورت بسیار پیچیده بر اساس مجموعههای هویتی که درونشان قرار میگیرد، کنشگر اجتماعی را به حرکت و کنش متقابل با دیگران میکشاند و بر همین اساس نیز میتوان آن را درک و تحلیل کرد. این هویتی که تعریف کردید چگونه در کنار هویت اجتماعی و جامعه قرار میگیرد؟ هویت شهری، خود یکی از بخشهای هویت اجتماعی است. آنچه جامعه نامیده میشود نیز اگر اصل را بر ترجمه این واژه برای society در لاتین بدانیم، مربوط به نوعی از اجتماعی شدن است که با ظهور انقلاب صنعتی آغاز و رشد میکند و شکل بروز مادی آن عموما شهرنشینی است.
انقلاب صنعتی اصولا شهر را تبدیل به زیستگاه اصلی و پایگاه معیشتی و مسکونی و تفریحی همه انسانها کرد و هر چند آن امر هنوز کامل نشده است اما نرخ شهرنشینی سالهاست در کل جهان از میانگین 50 درصد جلوتر رفته و در بسیاری از نقاط جهان به بالای 70 یا 80 در صد رسیده است از جمله در کشور خود ما. بنابراین هویت شهری را باید نوعی از هویت اجتماعی به حساب آورد که در حال حاضر در جهان بیشترین عمومیت را دارد، بیشترین مسائل را ایجاد کرده و بیشترین نیاز را برای مطالعه و یافتن راهحل در برابر مشکلاتش ایجاب میکند. در یکی از مقالاتی که در سایت انسانشناسی و فرهنگ مطالعه میکردم از پدیدهیی به نام انحراف هویتی نام برده بود که منظورش به نوعی جدا کردن بخشی از شهر از بقیه آن است، این موضوع را توضیح میدهید؟ باید دقیقا مورد اشاره شما را بدانم تا بتوانم با دقت پاسخ دهم. انحراف هویتی را میتوان به صورتهای مختلف توضیح داد و البته لزوما این واژه، واژه مناسبی نیست و ما البته آن را در گیومه میگذاریم زیرا ممکن است ایجاد این فکر را بکند که ما در حال انجام دادن یک قضاوت ارزشی هستیم. اما به هر تقدیر منظور بیشتر میتواند جدا شدن آسیب زای
یک موقعیت هویتی از چارچوبهایی باشد که برای آن تعریف شده و درون آنها کارا بوده است. در برخی از موارد ما مفهوم مشابه کارکردگرایانهیی را داریم که «کژ کارکرد» را مطرح میکند. منظور در اینجا از لحاظ نظریه کژکارکردی وقتی است که یک واحد زمانی - مکانی به جای کارکرد تعریف شده برای آن به سوی کارکرد دیگری میرود. مثلا یک میدان که به جای تسهیل در ایجاد امکان حمل و نقلی در شهر، به مرکزی برای آسیبهای شهری مثل فقر و اعتیاد تبدیل میشود. انحراف هویتی و آسیب هویتی چیست؟ درباره افراد «انحراف هویتی» را ما بیشتر با آنچه هویت منفی مینامیم یا با آنچه میتوان آسیب هویتی نامید، مطرح میکنیم. در هر دو مورد مساله موقعیتهایی است که هویت یک فرد یا یک گروه اجتماعی به جای آنکه به میان کنشهای آن فرد یا گروه کمک کرده و آنها را تسهیل کند، سبب میشود که این میان کنشها دچار اختلال شده و این فرد یا گروه با افراد یا گروههای دیگر وارد روابط آنومیک یا تنشآمیز شوند. مثلا موقعیت تفاوتهای سرمایه اقتصادی یا فرهنگی در همه جوامع وجود دارد و هویتهای متفاوتی را میسازد. ما یک هویت گروه «متمول» یا با سرمایه بالای اقتصادی داریم و یک
هویت «گروه فقیر» با سرمایه اقتصادی پایین. یک هویت «افراد تحصیلکرده» با سرمایه فرهنگی بالا داریم و یک هویت «افراد کم سواد» با سرمایه فرهنگی پایین. نفس وجود این هویتها نیست که ایجاد تنش میکند، هر چند برابر گرایی نسبی در همه جوامع هدفی لازم و مهم است اما این برابرگرایی تنها میتواند نسبی باشد چون آدمها با یکدیگر متفاوتند و تمایلات و کنشهای مختلفی دارند و نمیتوان به زور آنها را به یکدیگر نزدیک کرد. بنابراین ممکن است فردی تمایل به پولدار شدن بیشتر (سرمایه اقتصادی) داشته باشد با وجود آنکه چندان نتواند خود را از لحاظ فرهنگی بالا ببرد و برعکس فردی تمایل به کسب سرمایه فرهنگی بالاتری داشته باشد ولو آنکه از لحاظ اقتصادی در موقعیت پایینتری قرار بگیرد. اما آنچه اهمیت دارد این است که بتوان این افراد و گروهها را در مجموعههای بزرگ در همسازی با یکدیگر قرار داد و برای این کار باید از شرایط آنومیک و تنشآمیز جلوگیری کرد و برای این کار نیز باید از آسیب زا شدن هویتها پرهیز کرد. میتوانید نمونهیی برای ما مثال بزنید؟ نمونهیی در این زمینه زمانی است که یک هویت اقتصادی یا فرهنگی بالا شروع به «خود نمایی» و تحقیر
هویتهای دیگر میکند که در اینجا وارد موقعیتی میشود که به احتمال قوی به آنومی یا آسیب اجتماعی خواهد رسید. منظور از آسیب زا شدن هویتها چنین فرایندی است. یکی از مسائلی که هویت شهر را میسازد، کارکردهای شهر است، دقیقا منظور از کارکردهای شهری چیست؟ کارکردهای شهر، هرگونه عملکرد سازمان و نظام یافتهیی است که در شهر در ضربآهنگهای مشخص زمانی- مکانی انجام میگیرد. از این لحاظ هر شهری حداقل چهار کارکرد اصلی دارد: کارکرد حرفهیی یا معیشتی یعنی نظام مشاغل، کارکرد مسکونی، کارکرد فراغتی و کارکرد حمل و نقلی. هر یک از این کارکردها و بسیاری کارکردهای دیگر که در بسیاری موارد زیر شاخههای این کارکردهای اصلی نیز هستند، به فضاهای مشخصی در شهر تبدیل میشوند، کنشگران و روابط و ضوابطی هاص خود را به وجود میآورد. و به همین دلیل نیز میتواند هویتها و مجموعهیی هویتی متفاوتی را بسازد. سبک زندگی و ماهیت فرهنگی به چه اندازه در هویت شهری تاثیرگذار است؟ منظور از سبک زندگی در معنایی که ما از آن میفهمیم چگونگی گذران روزمرگی در طرف زمانی - مکانی در یک فرهنگ خاص است؛ اینکه ما چطور کار میکنیم، چطور تفریح میکنیم،
فرآیندهای گوناگون زندگی خود از جمله جشنها و عزاداریهای خود را با چه سازوکارهایی سامان میدهیم، چگونه و با چه کسانی چه نوع روابطی برقرار میکنیم و در یک کلام زندگیمان را چطور میگذرانیم و البته در سبک زندگی برخی از رفتارها، مثلا رفتارهای فراغتی به دلایل مختلف بیشتر برجستگی یافته و مباحث را به سوی خود کشیدهاند. اما اغلب متخصصان علوم اجتمماعی معتقدند که بنا بر فرهنگهای مختلف باید این رفتارها را نیز در بستر اجتماعیشان تحلیل کرد. از این نقطه نظر سبک زندگی تاثیر فوقالعاده زیادی بر هویت شهری دارد. برای مثال اینکه من چه ضلعی را دوست داشتهام و به طرف آن رفتهام، اینکه چه محلهیی را برای زندگی انتخاب کردهام و اینکه دوست دارم اوقات فراغتم را بیشتر در خانه بمانم یا بیرون بروم و به چه شکلی صرف کنم، هویتهای بسیار متفاوتی را میسازد که نیاز به مدیریت یافتن و همساز شدن با هم دارند به ویژه در سطح شهرهای بزرگ و میلیونی که به همان اندازه نیز در آنها امکان انتخاب و بنابراین تفاوت وجود دارد. موقعیت ایران درباره مساله هویت شهری چگونه است؟ مشکلی که در ایران بر سر سبک زندگی و چگونگی تعیین آن وجود دارد و بارها و
بارها دربارهاش صحبت شده است سبب میشود که هویتهای شهری نیز آسیب زا شوند. برای مثال برخی از رفتارها از شکل آشکار به صورت پنهان دربیایند. یا برخی از رفتارها قابلیت انطباق ضروری خود را با قانون یا عرف اجتماعی از دست بدهند و در رده هنجارشکنی یا قانونشکنی قرار بگیرند که البته چرخههای بسیار سخت و پرهزینه آسیب را در شهر ایجاد میکند و هر اندازه به آنها کمتر توجه شود رشد بیشتری کرده و در نهایت ما را با گرههای کور شهری و پهنههای غیر قابل مدیریت روبهرو خواهند کرد. بنابراین به نظر میرسد که باید درباره سبک زندگی در ایران به نوعی توافق و همسازی میان گروههای مختلف رسید اینکه این امر اتفاق نیفتاده به نظر من دلایل تاریخیدارد زیرا دستکم صد سال است سبک زندگی در ایران ناچار بوده است بهشدت تابعی از سیاستهای مرکزی قدرت باشد و هر قدرتی خواسته است مشروعیت و تداوم خود را بر اساس جا انداختن نوع خاصی از سبک زندگی به دست بیاورد که طبعا امکان پذیر نبوده و با آسیبهای بیشماری همراه خواهد بود. تا زمانی که این سیاست زدگی که به صورت عامتر میتوان از آن با عنوان اولویت دادن به امر سیاسی بر امر فرهنگی سخن گفت وجود داشته
باشد، ما نیز با ناتوانی در تعیین سبکهای زندگی و همسازی آنها بیرون از مدار سیاسی روبهرو هستیم و از اینجا با هویتهای آسیب خورده و آسیبزا. به نظر شما بیشتر هویت شهری داریم یا بیهویتی شهری؟ به نظر من در ایران ما بیشتر با مشکل بیهویتی شهری روبهرو هستیم و شکل نگرفتن هویت شهری. بحث شهروندی هم البته جای خود دارد ولی آن بحث بیشتر بحثی سیاسی است. در حالی که بحث هویت شهری بحثی در حوزه سبک زندگی و زندگی روزمره است. این بحث را میتوان در حوزههایی مثل هنر، معماری، شیوههای تغذیه، فرهنگ مسکونی، روابط میان افراد در زندگی روزمره و غیره دنبال کرد و نشان داد که چرا و چگونه عدم شکلگیری هویت شهری و قرار داشتن در نوعی بیهویتی یا بهتر بگوییم هویتهای آسیب زده و آسیب زا ما را به سوی مشکلات متعدد شهری، از جمله ناتوانیمان در مدیریت شهری سوق میدهند. در پایان هر نتیجهگیری و برداشتی از این بحث دارید، بفرمایید و اگر راهکاری برای بهتر شدن این مساله دارید توضیح دهید. تنها باید بر این نکته تاکید کنم که بارها و بارها بر آن تاکید کردهام اما باز هم ضروری است به آن بازگردیم: اینکه نظامهای اجتماعی و فرهنگی اولویتی
مطلق و تعیینکننده بر نظامهای سیاسی دارند. اصل در نظامهای سیاسی بر هنجارهایی است که شکل قانون به خود گرفته باشند و بنابراین تصور میشود این فرآیند به خودی خود قابلیت اجرایی شدن در سطح اجتماعی دارد در حالی که نظام اجتماعی به صورت گستردهیی از فرآیندهایی تبعیت میکند که ارتباطی به روابط هنجاری یا قانونمند ندارند و در رده بیولوژی قرار میگیرند یا در ردههای بسیار پیچیدهیی از فرهنگ نظیر پدیدههای مد، اشاعه فرهنگی، تقلید، تعارضهای فرهنگی، واپس ماندگی فرهنگی و غیره. تا زمانی که ما نتوانیم اهمیت این حوزه را درک کنیم و مدلمان برای مدیریت جامعه مدلی بر اساس قوانین طبیعی در معنای مهندسی اجتماعی باشد، نباید از اینکه بیولوژی ما را غافلگیر میکند تعجب کنیم. هندسه یک فرض زبان شناختی انسانی است در حالی که همزیستی اجتماعی یک بیولوژی پیچیده شده و تغییر شکل یافته بر اساس نمادشناسی زبان شناختی و معنا شناسانه است، این دو با یکدیگر قابل سازش نیستند و تلاش برای انطباق آمرانه آنها بر یکدیگر همواره به مصیبتهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی انجامیده است.
دیدگاه تان را بنویسید