چگونه در دام کتابهای روانشناسی زرد نیفتیم؟
همشهری/ آمار فروش کتابهای روانشناسی، چه آنها که پشتوانه علمی دارند و چه آنها که در دسته شبهعلم و زرد جا میگیرند، توجه مردم به پادکستها و محتواهای مربوط به موضوعات روانشناسی و رایجشدن مراجعه به رواندرمانگران، مشاوران و روانشناسان، همه نشان میدهند که در سالهای اخیر گرایش مردم به موضوعات مرتبط با روانشناسی بیشتر شده است.
دکتر مجتبی شکوری که به توضیح موضوعات روانشناسی میپردازد، معتقد است که همان اندازه که مطالعه آثار علمی در این زمینه میتواند مفید و راهگشا باشد، روانشناسی زرد میتواند شبیه یک مخدر عمل کند و جلوی گامهای رو به جلو را بگیرد. او از دلایل گرایش عمومی به روانشناسی و بایدها و نبایدهای انتخاب منابع مطالعاتی مناسب میگوید تا در دام کتابهای روانشناسی زرد غربی نیفتیم.
گرایش عمومی
انسانها در گذشته منابع التیامبخش متعددی داشتند. سنت، چهارچوب خانواده و منابعی که امروزه استفاده نمیشوند، زخمهای وجودی انسانها را التیام میداد اما در سالهای اخیر اوضاع عوض شده است. این یک پدیده جهانی است و در کشور ما هم تجربه میشود. بنا به دلایل متعدد، منابع التیامبخش قدیمی مثل سنت، آنقدرها مثل گذشته کارکرد ندارند. به همین دلیل هم انسانها با رنج زیستن تنها ماندهاند و دنبال منبعی برای التیام، به جستوجوی راهی میروند که رهایی به همراه داشته باشد. این دلیلی است که باعث شده هم در جهان و هم در کشور ما، دانش روانشناسی در فضای عمومی، پرپژواک مسیر توسعه را طی کند و توجه مردم به آن جلب شود.
جای خالی کتابهای داخلی
بسیاری از افرادی که بهدنبال پیداکردن راهی برای التیام زخمهای روح خود هستند، در قدم اول سراغ کتابهای روانشناسی میروند. پیشخوان کتابفروشیها پر از آثار رنگارنگی است که در این موضوعات نوشته شدهاند و خوانندهای که عنوان کتابها را مرور میکند، برای انتخاب، سردرگم میشود و نام نویسندگانی را روی جلد کتابها میخواند که تقریبا همه آنها ایرانی نیستند. پرفروشترینها، آثار غربی هستند. اینکه چرا کتابهای روانشناسی با نویسندگان ایرانی انگشتشمار هستند، دلایل مختلفی دارد. واقعیت این است که ما در حوزه روانشناسی، به میزان کمی دانش تولید کردهایم. آثار عمیق، پرمحتوا و البته آثاری که مخاطب عمومی بتواند آن را درک کند، کمتر به فارسی نوشته شدهاند. دوری فضای دانشگاهی از زندگی روزمره مردم باعثشده هر سال تعداد زیادی پایاننامه روانشناسی نوشته شود اما از میان آنها، چه تعداد به دانش عملی تبدیل میشوند و در زندگی روزمره به انسانها کمک میکنند؟
از طرف دیگر، رسانههای رسمی هم دایره تنگی برای انتشار محتواهای اندک تولید شده ایجاد کردهاند و حتی آثاری مثل مثنوی مولوی یا حکمتهای سعدی که توانستهاند پاسخهایی برای پرسشهای مهم روانشناسی پیدا کنند، به فراموشی سپرده میشوند. بیشتر رسانهها این روزها آثار نویسندگان خارجی را معرفی میکنند، درحالیکه ما قبلا تجربههای مثبتی با اندیشمندان داخلی پشتسر گذاشتهایم. مثلا خوانش دکتر الهیقمشهای از مثنوی، هم برای مخاطب عمومی قابل درک است و هم مباحث راهگشایی را در حوزه روانشناسی مطرح میکند. این نشان میدهد که وقتی قاب رسانهها برای حضور اندیشمندان ایرانی باز شود، اتفاقات خوبی میافتد.
مشاوره و درمان
حتی اگر بهترین و علمیترین کتاب روانشناسی را برای خواندن انتخاب کنیم، این کتاب نمیتواند جای مشاوره، رواندرمانی و اقدامات عملی را بگیرد. یادمان باشد که کتاب، فقط نقش آگاهیرسانی دارد و به ما میگوید که مشکلمان کجاست، اما راه درمان و رفع مشکل را باید جای دیگری پیدا کنیم. اتفاقی که در اتاق مشاوره یا فرد آموزشدیده و متخصص میافتد، تنها در همان فضا ممکن است و با کتاب خواندن قابل جایگزینی نیست. اقدام بالینی، کار فرد متخصصی است که صلاحیت علمی روانشناسی داشته باشد و کتابها، تنها تلنگری هستند برای اینکه درباره موضوعات روانشناسی اطلاعات بیشتری کسب کنیم.
فضای مجازی
به همان اندازه که گرایش عمومی به موضوعات روانشناسی بیشتر شده، بازار روانشناسی زرد هم در فضای مجازی داغ شده و وضعیت نگرانکنندهای بهوجود آورده است. هر روز یک چهره جدید به افرادی که در فضای مجازی به دیگران وعده بهشت روی زمین میدهند، اضافه میشود. افراد سرگشته زیادی هم سراغ این چهرهها میروند تا پاسخ سؤالاتشان را حاضر و آماده دریافت کنند. از طرف دیگر روانشناسان و اندیشمندان صاحبصلاحیتی هم هستند که ورود به عرصه ارتباط عمومی و فضای مجازی را برای خود بد میدانند و با دوری از این فضا، زمین را برای سودجویان خالی میکنند. اگر قصد دارید در فضای مجازی هم درباره موضوعات مربوط به روانشناسی بخوانید، حتما صفحات افرادی را دنبال کنید که صلاحیت علمی لازم را دارند و به پشتوانه تحصیلات و دانش، محتوا تولید میکنند.
سراغ منابع پژوهشی برویم
یکی از نکاتی که میتواند به ما بهعنوان مخاطب کمک کند که کتابهای روانشناسی معتبر را از آثار زرد تشخیص دهیم، این است که ببینیم موضع نویسنده، دانای کل است یا نه؟ بعضی نویسندگان این حوزه معتقدند که جواب همه سؤالها را دارند و خوانندگانی هم به اشتباه تصور میکنند که این افراد، راز زیستن را کشف کردهاند. اما هیچ مربی، روانشناس و دانشمندی، مقدس یا دانای کل نیست. هر کتاب روانشناسی را هم باید با این دید بخوانیم که در حال خواندن بخشی از حقیقت هستیم و نه همه آن. این وعده که با چند راهکار ساده و خواندن چند پاراگراف، قرار است یک مشکل روانشناختی به سادگی حل شود، میتواند این چراغ را در ذهنتان روشن کند که کتاب مناسبی را انتخاب نکردهاید.
هیچکدام از کتابهایی که با عنوانهای جنجالی مثل «دو قدم تا خوشبختی»، «10گام تا شادی» و نامهای اینچنینی منتشر میشوند، پایه و پشتوانه علمی ندارند. برای اینکه مطمئن شوید کتابی علمی است، صفحه منابع آن را بررسی کنید و ببینید آیا کتاب پشتوانه پژوهشی دارد یا فقط فرضیات را مطرح کرده است؟
آگاهی؛ امتیاز کتابهای روانشناسی
با همه ملاحظاتی که انتخاب یک کتاب روانشناسی دارد و همه آسیبهایی که یک انتخاب نادرست میتواند همراه داشته باشد، خواندن محتوای علمی و درست درباره این موضوعات، امتیازات زیادی دارد. مهمترین اثر این مطالعات، افزایش آگاهی است. حتی رفتن سراغ ادبیات داستانی میتواند آموزههای روانشناسی همراه داشته باشد. وقتی با قهرمان یک داستان همراه میشویم، میتوانیم به یک جهان معنایی تازه وارد شویم و زندگی را از چشمان آن قهرمان ببینیم. این تجربه به وسعت ذهن ما منجر میشود. اینجاست که ادبیات داستانی میتواند تجربه ارزشمندی در اختیارمان بگذارد. یکی دیگر از امتیازات رفتن سراغ کتابهای روانشناسی، دانستن درباره ایرادها و مشکلات درونی ماست. ممکن است خواندن یک کتاب در این حوزه به ما کمک کند که ریشههای یک اختلال یا رنج روانی را در خودمان پیدا کنیم و حتی تا حدی میتوان با تمرینهای این کتابها، مسیر درمان را پیش برد.
سؤالهای پیچیده
حالا که ناگزیریم از بین کتابهای روانشناسی خارجی منابع مطالعاتی را انتخاب کنیم، آیا مطالعه آثار روانشناسی که با مختصات جوامع غربی نوشته شده، برای مخاطبی با پیشینه فرهنگی ما با باید و نبایدهایی همراه است؟ نباید فراموش کنیم که ما گنجینه بزرگی از پشتوانه فرهنگی، سنت و حکمت را به دوش میکشیم. وقتی دنیا توسعه پیدا کرد، به مرور حتی مردم کشورهای پیشرفته که ظاهرا در رفاه زندگی میکردند، ادعا داشتند که حالشان خوب نیست. آنها درگیر افسردگی، وسواس و رنجهای روانی پرشمار بودند. در این زمان، عدهای با رویکرد شبهعلمی، شروع به تولید محتواهایی کردند که آسیب زیادی به همراه داشت. آنها به سؤالهای پیچیده، جوابهای خیلی ساده دادند؛ مثلا در پاسخ به این سؤال مهم که چطور میتوانیم راضیتر و خوشحالتر زندگی کنیم، این جواب ساده را دادند که اگر مثبت فکر کنیم، اتفاقات خوبی برایمان میافتد.
به این ترتیب فرضیههایی تولید شد که میتوان به آنها «استبداد مثبتگرایی» گفت. تولیدکنندگان این فرضیهها معتقد بودند که احساس اصلی و طبیعی انسانها، شادی است. اما واقعیت این است که هرچند شادیبخش مهمی از زندگی است، اما اندوه و رنج هم باید به رسمیت شناخته شوند تا افراد آسیب نبینند؛ مثل اینکه جهان مدرن، لبخند را روی لب انسانها جراحی و آنها را مجبور میکند خوشحال باشند. اما واقعیت زندگی به این سادگی نیست. بنابراین این موضوع میتواند معیاری برای سنجش درستبودن کتابهای روانشناسی باشد.
دیدگاه تان را بنویسید