غم عجیب احسان علیخانی در شبی تکرار نشدنی
احسان علیخانی مجری سرشناس و جنجالی در اینستاگرامش با انتشار عکس زیبایی از خود در روز تولدش متنی عجیب را خطاب به خودش منتشر کرد.
به گزارش پایگاه خبری رصد اقتصادی: احسان علیخانی متولد پانزدهم آبان ماه 1361 در شهر تهران اسـت. احسان علیخانی دو خواهر و یک برادر دارد و خودش فرزند آخر خانواده است. ادر هیچ یک از گفتوگوهای احسان علیخانی نشانی از پدرش نیست. مادر احسان علیخانی پرستار بازنشسته اسـت که رفاقتی نزدیک با احسان دارد. احسان علیخانی یکبار در برنامه ماه عسل با مهمان برنامه که فرزند طلاق بود، همدردی کرده و عنوان کرد بدون پدر بزرگ شده اسـت و از این حرفش برداشت شد کـه وی نیز فرزند طلاق اسـت.
احسان علیخانی مجری سرشناس و جنجالی در اینستاگرامش با انتشار عکس زیبایی از خود در روز تولدش متنی عجیب را خطاب به خودش منتشر کرد.
احسان علیخانی با انتشار این عکس نوشت:
پاییز/ نیمه آبان/ شب/ باران/تولد ٣٩ سالگی و یک فشفشه!
حوصله هیچ اطواری را ندارم. عصبانیم،نه از کسی یا چیزی. عصبانیم فقط و فقط از خودم!
به خاطر آرزوهای خاک خورده و رویاهای خاک شده، به خاطر تمام بی رحمی های خودم با خودم، به خاطر نگفتن از خودِ خودم با تو و تمام کسانی که دوستشان دارم،به خاطر بی مهری خودم با جسم بی حالم و روانِ پریشانم، که اگر زبان سخن داشتند حتما از دستم فریاد شکایت سر می دادند که حداقل گاهی کمی نوازشمان کن لعنتی!
فشفشه در دستم با آتش گرفتنش داشت به پایان دهه چهارم زندگی من شهادت می داد و من در حیرتِ شتاب عمرم از ٣٠ به ۴٠، درست مانند عجله این فشفشه برای سوختن که چقدر زود تمام شد!
با دیدن این عکس و عصبانیت جاه طلبانه خودم خنده ام گرفت که: هِی! خیلی جدی گرفتی خودت و دنیا رو، به جای این اداها، اگه خیلی می فهمی، خیلی بلدی، همین لحظه رو، همین امروز رو خودِ خودت باش و درست و عمیق زندگی کن و لذت ببر. گور بابای گذشته غیرقابل تغییر و آینده مبهم! حواست به داشته های الانت باشه و شکر کن.هزار بار شکر کن
و من شکر می کنم برای هزار نعمت که گاهی فراموش شان می کنم، شکر برای خانواده ام که در روز سخت تکیه گاه می شوند، شکر برای قلبم که هنوز دوست داشتن را بلد است،که راضی می شود با هر تپش از دنیا و روزگار و امیدوار است به فردای خودم و جهان،شکر برای رفقایم که حامی و غم خوار بودند.
شکر برای شما که سال ها تحمل و تشویقم کردید و حتی شکر برای روانِ پریشانم که هنوز هست و از هیچ چیز راضی نیست،می نالد از زمین و زمان، از خودم و تمام ضعف هایم و ترس عمیقش از پوچی فردای جهان،شکر!
شاید رضایت من نهفته در حقیقتِ جمع اضداد بودن زندگی و خودم است و تلاش برای این که آن را به رسمیت بشناسم؛تمامِ«شادی ها و غم ها»، «پیروزی ها و شکست ها»،«لذت ها و حسرت ها»، «توانایی ها و عقده ها»،تمام سفیدی و سیاهی زندگی و تمام تناقض های خودم، درونم و رفتارم.
این، بزرگترین هدیه پایان ٣٩ سالگی من به خودم خواهد بود.آتش بس اعلام می کنم برای جنگیدن با تمام مطلق های خودم و آشتی و رفاقت می کنم با تردیدهایم در مورد نسبی بودن دنیای پیرامونم.
من آشتی می کنم با خودم، قول می دهم!ما در این سیاره آنقدر تبعیدی هستیم که دیگر به خودمان تازیانه زدن روا نیست.
زیستن، تاب آوردن است.باید صبوری کنیم و زنده بمانیم، در زمانه ای که زمینش صاف نیست و در جهانی که حتی آسمانش ته ندارد.آدم که بزرگ می شود دیگر اطوار جهان دلش را نمى لرزاند،باید قمار کنیم برای فردایی که از آن بی خبریم.
شنبه بارانی/۱۵ آبان/١۴٠٠
دیدگاه تان را بنویسید