کد خبر: 646777
تاریخ انتشار :

تغییر چهره فریبا نادری همه را غافلگیر کرد | جوان شدن عجیب فریبا نادری شوکه کننده است

فریبا نادری عکسی در اتاق گریم سریال جدیدش منتشر کرده است که تغییر چهره او بسیار جالب است

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

 فریبا نادری اولین بار با مسعود رسام ازدواج کرده بود که بعد فوت مسعود رسام هشت سال تنها ماند و مجدد ازدواج کرد و در حال حاضر متاهل است. فریبا نادری به طور اتفاقی وارد عالم بازیگری شد. فریبا نادری با سریال «مروارید سرخ» معرفی شد. فریبا نادری از ازدواج دومش یک فرزند دارد. فریبا نادری در بفرمایید شام شرکت کرده بود که در آن خانه لاکچری اش را به رخ کشید.فریبا نادری عکسی با فیلتر از خودش منتشر کرده است که نظر کاربران را به خود جلب کرده است.

فریبا نادریبیوگرافی فریبا نادری

فریبا نادری متولد ۱۳۶۳، بازیگر و مدیر بازرگانی ایرانی است. فریبا نادری به طور اتفاقی وارد عالم بازیگری شد، او با سریال «مروارید سرخ» معرفی شد و با سریال «گل بارون‌زده» باعث شد که اهالی سینما روی بازی او حساب ویژه ای باز کنند. او به جز بازیگری به خانه داری به ویژه آشپزی علاقه ویژه ای دارد و هرگاه که در منزل است، وقت خود را صرف آشپزی می‌کند.فریبا نادری می‌گوید: در سال ۱۳۶۳ به دنیا آمدم، از بچگی عاشق بازیگری بودم و بزرگ‌ترین آرزویم این بود که جای قهرمان فیلم‌هایی که دوستشان دارم، قرار بگیرم، اما پدر و مادرم مخالف بودند و سختگیری می‌کردند تا من به درس و مشقم بیشتر توجه داشته باشم.در دوران کودکی بسیار شیطون و بازیگوش بودم، از آنجایی که با برادرم حمید رابطه بسیار خوبی داشتم، تمام روز با او بازی می‌کردم و به همین خاطر شیطنت‌هایم هم پسرانه بود. من حتی یک عروسک هم نداشتم و بهترین اسباب بازی من توپ «چهل تیکه» بود، یادم می‌آید که با بچه‌های محل، کوچه را می‌بستیم و هفت سنگ یا فوتبال بازی می‌کردیم.

زمانی که در دوران راهنمایی تحصیل می‌کردم، به طور اتفاقی به من پیشنهاد اجرای برنامه «نیمرخ» داده شد، اما مادرم مخالفت کرد. از این حکایت چند سالی گذشت تا اینکه یک روز با دوستم که گریمور بود برای تست به دفتر «مسعود رسام» رفتیم، آن روز وی با تست بازیگران برای سریال «مروارید سرخ» مشغول بود، من هم غافل از این ماجرا نشسته بودم تا اینکه از اتاق شان آمدند بیرون و گفتند نوبت شماست. گفتم من برای تست بازیگری نیامده‌ام، دوستم آمده است… او به من گفت: حالا که آمدی بیا تست بده… آن روز خوش‌شانس بودم و در تست قبول شدم، اما می‌دانستم که خانواده‌ام مخالفت خواهند کرد.

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندی ها

پیشنهاد ما

دیگر رسانه ها