جنگ غزه و چالشی برای متفکرین لیبرال در غرب
در این میان قصد داریم در این نوشته درباره چند چهره برجسته فکری و دانشگاهی مطرح در غرب کاوش کرده و مواضع آنان را در مورد طوفان الاقصی و حوادث پس از آن، مورد بررسی قرار دهیم.
به گزارش مشرق*، جنگ اسرائیل در غزه فرصت خوبی را فراهم آورده تا نگاهی به مواضع برخی روشنفکران و دانشگاهیان غربی که ادعای لیبرال بودن، احترام به حقوق بشر و ارزشهای انسانی دارند بیندازیم و ببینیم چقدر به مواضع ادعایی انسانی و حقوق بشری خود وفادار هستند. این جنگ محک خوبی برای آزمون صداقت متفکرین لیبرال غربی است که مدعی حقوق بشر و اخلاق گفتمانی و حقوق انسانی هستند و تنها راه دستیابی به آن را عمدتا از طریق نظم لیبرال غربی میدانند.
در این نوشته به جای رجوع به سیاستمداران و تحلیلگران سیاسی در دولتهای مدعی دموکراسی و حقوق بشر که خود نیز به دروغگویی خود، زیرپا گذاشتن اخلاق و تفاوت رفتار سیاسی از اخلاق در سطح انسانی و اجتماعی اذعان دارند، نگاهی به روشنفکران و شخصیتهای دانشگاهی و علمی لیبرالی میاندازیم که تفکرات آنها سالها به عنوان اندیشه تراز دوره جهانیشدن تبلیغ میشد و انتظار از آنها صداقت و رکگویی در بیان حقیقت است.
طوفانالاقصی و حوادث پس از آن به قدری بزرگ و حائز اهمیت بود که در طی سه ماه اخیر تمام فضای سیاسی و خبری و فکری جهان را درگیر خود کرده است. در این میان قصد داریم در این نوشته درباره چند چهره برجسته فکری و دانشگاهی مطرح در غرب کاوش کرده و مواضع آنان را مورد بررسی قرار دهیم.
نویسنده تراز عصر جهانی شدن
در ابتدا سراغ یکی از نویسندگان لیبرال محبوب فضای روشنفکری غرب میرویم. یووال نوح هراری یکی از نویسندگان یهودی و صهیونیست با تحصیلات در رشته تاریخ است و کتابهای پرفروشی را در باب عصر جهانی شدن نوشته است و در آنها دنیایی را مطابق خواست و علاقه جو غالب این دوران به تصویر کشیده است به طوری که سبب شد در فضای آکادمیک و روشنفکری غربی وی را یک «مورخ- فیلسوف» بنامند.
«انسان خردمند»، «انسان خداگونه» و «بیست یک درس برای قرن بیستویکم» که همگی به فارسی هم ترجمه شدهاند از جمله مهمترین کتابهای او هستند.
هراری خود را فردی همجنسگرا و گیاهخوار معرفی کرده و بعضی از ایام سال را صرف مدیتیشن میکند. به طور خلاصه هراری هرچه را برای تبدیل شدن به یک سلبریتی در فضای روشنفکری غرب لازم است در خود جمع کرده است.
جنگ غزه و چالشی برای متفکرین لیبرال در غرب
یووال نوح هراری
اما هراری با چنین سابقه و شهرتی درباره مردم فلسطین و غزه چه میگوید؟
او در مصاحبهای حدود سه هفته پس از عملیات طوفانالاقصی با یک شبکه ژاپنی مواضع خود را تشریح میکند. در ابتدا لازم است توجه شود که هراری از منتقدان نتانیاهو در اسرائیل است و با برنامههای راستگرایانه دولت او مخالف است اما هنگامی که به فلسطین و حقوق فلسطینیان میرسد اگرچه با ادبیاتی متفاوت سخن میگوید ولی تنها توجیهگر جنایات اسرائیل است.
هراری در بخشی از مصاحبه خود میگوید اگر خطری برای موجودیت اسرائیل پیش آید این رژیم ممکن است از سلاح هستهای استفاده کند و عملا این حق را برای اسرائیل توجیه میکند. چنین سخنی را پیشتر وزیر میراث رژیم صهیونیستی نیز گفته بود. او در دفاع از ارتش اسرائیل میگوید ارتش اسرائیل ارتشی اخلاقی است و تمام تلاش خود را میکند تا کمترین غیرنظامی کشته شود! حتی مقصر این تعداد غیرنظامی کشتهشده را دولتهایی همچون مصر میداند که حاضر نیستند فلسطینیها را بپذیرند بدون اینکه توضیح دهد این کار به معنای آوارگی همیشگی فلسطینیها خواهد بود همانگونه که فلسطینیهای آواره جنگهای قبلی هرگز به سرزمین خود بازنگشتند.
او همچنان از نظم جهانی لیبرال به نیکی یاد میکند اما میگوید امیدش به اینکه جنگ برای همیشه در جوامع انسانی پایان یابد اشتباه بود. البته آقای هراری از اشغالگری اسرائیل حداقل در سرزمینهای ۱۹۶۷ به بعد که همان نظم لیبرال هم آن را اشغالگری میداند انتقادی ندارد و حتی شهرکسازی اسرائیل در آنها را عاملی برای خشونت نمیداند، گویی که همهچیز از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ شروع شده است در حالی که تا پیش از آن نیز در کرانه باختری که حماس حتی حضور و قدرت سیاسی خاصی ندارد هر روز خبر کشته شدن فلسطینیها شنیده میشد.
اما روش یووال نوح هراری برای پایان منازعه طولانی در فلسطین چیست؟ او در این زمینه از لفظ (compromise) به معنای مصالحه استفاده میکند. هراری که خود یک تاریخدان است میگوید در طول تاریخ هیچگاه با رعایت عدالت صلحی بهدست نیامده و طرفین باید برای رسیدن به صلح گذشته را فراموش کنند و نگاهشان به آینده باشد. البته در توضیح او حتی مشخص نیست اسرائیل قرار است از کدام حق خود کوتاه بیاید؟ آن طور که پیداست فلسطینیها هستند که باید همه بار این مصالحه پیشنهادی را به دوش بکشند. به این ترتیب یووال نوح هراری بر در هنگامی که باید انتخاب اخلاقی انجام دهد منافع اسرائیل برایش از هر چیزی ارزشمندتر است حتی اگر خلاف همه ارزشهایی باشد که خود را پیرو آن میداند.
فلسطینیان را زندانی کرده و سپس هنگام اعتراض و خشم متهم به بیاخلاقی میکنیم
نویسنده دیگری که او نیز یهودی اما ساکن آمریکا است نورمن فینکلستاین است. فینکلستاین سالها از مدافعان سرسخت فلسطین و خصوصا مردم نوار غزه در غرب بوده است و به همین دلیل تحت انواع فشارها خصوصا از سمت لابی اسرائیل قرار گرفته است. فینکلستاین در مصاحبهای که با برنامه مشهور پیرز مورگان انجام داده است به سؤالات مجری که در پی گرفتن محکومیت از او درباره حوادث ۷ اکتبر ۲۰۲۳ است پاسخ میدهد و با ارجاع به حوادث تاریخی مشابه توضیح میدهد که موضع اخلاقی درست چیست.
جنگ غزه و چالشی برای متفکرین لیبرال در غرب
نورمن فینکلستاین
فینکلستاین در همان ابتدا وقتی مجری از او میپرسد چرا حماس را بابت حوادث روز ۷ اکتبر محکوم نمیکنی میگوید اگرچه میپذیرم در آن روز اتفاقات هولناکی رخ داده ولی نوع و وسعت آن مثل بریدن سر کودکان و یا تجاوز به زنان را طوری که برخی گزارش کردهاند نمیپذیرم و آن را محکوم نمیکنم چون نمیدانم اگر خودم به جای آنان بودم چه کار میکردم. فینکلستاین در توضیح بیشتر میگوید من به تاریخ رجوع کردم تا بفهمم چه چیزی درست است. به مردان سفیدپوست طرفدار الغای بردگی در آمریکا نگاه کردم وقتی با شورش یک برده که منجر به کشته شدن چندین زن و کودک سفیدپوست شد مواجه شدند و در بیانیههای خود اگرچه مرگ آنان را دردناک دانستند اما آن را محکوم نکردند.
فینکلستاین میگوید آن فلسطینیانی که دروازههای زندان غزه را شکستند در همین منطقه به دنیا آمدند و برای دو دهه در زندان غزه زندگی کرده بودند. آنها هیچ گذشته، حال و آیندهای نداشتند و تنها چیزی که میدیدند آن بود که اسرائیل هرازگاهی به غزه حمله میکرد و کشتار به راه میانداخت. به گفته فینکلستاین شرایط فلسطین بهگونهای بود که تا قبل از ۷ اکتبر درد و رنج این مردم در حال فراموشی بود و حتی من که زندگیام را در حمایت از فلسطین گذاشته بودم تصمیم گرفته بودم آن را رها کنم چون چیزی از عمرم باقی نمانده بود و تلاشهایم هیچ فایدهای نداشت.
اما اوج صحبتهای فینکلستاین جایی بود که مجری از او میپرسد تو خودت فرزند والدینی یهودی هستی که در کمپهای آلمان نازی زندگی میکردند و ممکن بود کشته شوند پس چگونه کشته شدن یهودیان در حادثه ۷ اکتبر را که یهودیان قربانی شدند محکوم نمیکنی؟ فکر میکنی پدر و مادرت چه واکنشی نسبت به این رفتار تو داشتند؟
فینکلستاین در پاسخ میگوید اگر آنها زنده بودند حتما از اینکه مردمی توانستهاند درهای زندانی که سرکوبگران برای آنها درست کردهاند را بشکنند خوشحال میشدند همانگونه که خود آنها در شورش کمپ ورشو علیه آلمان نازی شرکت کردند. او خاطرهای از مادرش را نقل میکند که یکبار از مادرم پرسیدم چه حسی داشتی وقتی شنیدی شهرهای آلمان در حال بمباران بود و صدها هزار غیرنظامی آلمانی کشته شدند و او گفت من فکر میکردم اگر قرار است ما نابود شویم بگذار آلمانیها هم همراه ما نابود شوند. این موضع از نظر معیارهای ما پسندیده نیست اما با توجه به رنجی که آنها کشیده بودند برایم قابل درک بود.
بدین ترتیب فینکلستاین اگرچه سالها از سوی رسانههای جریان اصلی غربی طرد شده بود اما خبرگزاریهای مستقل، دانشجویان و فضای مجازی سبب شدند تا صدای او که هماهنگ با جریان فکری حاکم بر جهان نبود توسط بسیاری از مردم شنیده شود.
هابرماس مدعی اخلاق گفتمانی؛ کاتب بیانیه ضد اخلاق
اما فردی که در عرصه دانشگاهی بسیار شناخته شده است و نظریات او چند دهه است همانند بسیاری از دانشگاههای جهان در دانشگاههای ایران نیز تدریس میشود یورگن هابرماس است. هابرماس عضوی از مکتب فرانکفورت است یعنی مکتبی از مارکسیسم انشعاب و الهام گرفته و تاسیس شد و به نقد مدرنیته غربی پرداخت تا به زعم خود آن را اصلاح کند. هابرماس که بیش از ۹۰ سال سن دارد معروفترین چهره زنده این مکتب به حساب میآید.
او مدتها است مباحثی ارائه میکند که به جای مارکسیسم بیشتر رنگ و بوی لیبرالیسم دارد و همین باعث شد از هابرماس لیبرال شده صحبت به میان آید. هابرماس هم سلبریتی محبوب دوره جهانی شدن است.
او از کنش ارتباطی و اخلاق گفتمانی صحبت میکند یعنی جایی که همه طرفین بدون وجود روابط قدرت و هیچ فشاری در فضائی عادلانه با یکدیگر صحبت کنند.
جنگ غزه و چالشی برای متفکرین لیبرال در غرب
یورگن هابرماس
هابرماس در ۱۳ نوامبر در حالی که بیش از یک ماه از کشتار بیوقفه اسرائیل در غزه گذشته بود بیانیهای را امضا کرد که در آن نسبت به وضعیت یهودیان به طور کل و خطراتی که خصوصا متوجه شهروندان یهودی آلمان شده است ابراز نگرانی میکند. این بیانیه هر چقدر که نگران امنیت یهودیان است نسبت به سالها اسلامهراسی نگرانی ندارد و در اوج کشتار فلسطینیها ترجیح میدهد به صورت سطحی از مشکلات آنان بگذرد تا مشخص شود آن همه ادعا در مورد اصلاح مدرنیته و طرح انسانی برای مدرنیته به چه میزان در خارج از متنهای فلسفی هابرماس بیمعنا میشود.
مفاد این بیانیه که اصول همبستگی نامیده شده ظاهرا شامل همبستگی با فلسطینیها نمیشود در حالیکه هر وجدان بیداری پس از دهها سال رنج و درد مردم فلسطین درمییابد که اگر قرار است همبستگی صورت بگیرد فلسطینیها در اولویت قرار دارند. هابرماس و دوستانش در تمام سالهایی که مردم فلسطین و از جمله غزه در رنج و عذاب بودند هیچ بیانیهای صادر نکردند و نگران انسانیت و امنیت این مردم نشدند و حتی در شرایط جاری صادرکنندگان بیانیه تاکید خاصی دارند که بگویند از نظر آنان هیچ نسلکشی در غزه رخ نداده و ارتش اسرائیل در حال دفاع مشروع از خود است.
هابرماس به نوعی انتقاد از اسرائیل و موج اعتراضات مردمی علیه جنایات آن را خطری برای یهودیان و شروع مجدد موج یهودستیزی میداند که موجب نگرانی این روشنفکر پرآوازه شده است. هابرماس در حالی از حق مردم برای گفتوگوی آزادانه در مسائل مختلف دفاع میکند که در آلمان هرگونه مخالفت با صهیونیسم توسط دولت این کشور به یهودستیزی تعبیر شده و افراد مورد پیگرد قانونی و یا طرد از عرصه عمومی قرار میگیرند.
برای آنکه مشخص شود تحریفی در توضیح بیانیه هابرماس انجام نشده کافی است توجه کنیم بسیاری از طرفداران هابرماس که به نشر اندیشههای او در محیط آکادمیک میپرداختند نیز از محتوای بیانیه ابراز تعجب کردهاند و در بیانیههای دیگری اسرائیل و جنایات آن را مورد نقد و نکوهش قرار دادهاند.
واقعگرای اخلاقمدار
اما چهره دیگری که در محیط آکادمیک و دنیای سیاست بینالملل شناختهشده است جان مرشایمر است. او خصوصا به دلیل پیشبینیهایی که در مورد تغییر در موازنه قوای جهانی و فاجعهبار بودن سیاستهای آمریکا پس از پایان جنگ سرد دارد شهرت پیدا کرده است. جان مرشایمر از متفکرین مکتب واقعگرایی در روابط بینالملل است که تاکید زیادی بر قدرت و امنیت در تحلیل شیوه رفتار دولتها در نظام بینالملل دارند.
او بارها در بیان مواضع خودش گفته است که من از زندگی در یک کشور لیبرال دموکراسی یعنی آمریکا خوشحالم اما وقتی به محیط بینالمللی نگاه میکنم در آنجا جایی برای رؤیابافیهای لیبرالی نیست بلکه تنها قدرت میتواند از امنیت یک کشور دفاع کند و اعتماد به حسننیت کشورهای دیگر برای حفظ امنیت اشتباهی بزرگ است.
جنگ غزه و چالشی برای متفکرین لیبرال در غرب
جان مرشایمر
او خصوصا به دلیل مخالفت با جو فکری غالب در نخبگان سیاست خارجی آمریکا که این کشور را ابرقدرتی خوشخیم و به دنبال گسترش خیر و ارزشهای لیبرالی در جهان میدانستند مورد انتقاد قرار میگرفت و به گفته خودش ما واقعگرایان را به دلیل بازگو کردن واقعیت شیطان خطاب میکردند و به حاشیه میفرستادند.
جان مرشایمر بهدلیل تاکید بر سیاست قدرت (real politik) و مخالفت با جنگهای آمریکا با هدف گسترش لیبرالیسم در برخی از مجامع غربی شیطان خطاب میشد. او در مقالهای در تاریخ ۱۲ دسامبر به نقد صریح اسرائیل میپردازد درست در زمانی که بسیاری از همکاران او و دانشمندان روابط بینالملل سکوت را پیشه کردند. مرشایمر در این مقاله به شکل روزشمار مواضع نژادپرستانه و تهدیدات جنایتکارانه مقامات اسرائیلی را بازگو میکند و ماشین کشتاری را که اسرائیل به راه انداخته نه دفاع از خود بلکه جنایت مینامد. مرشایمر در همان ابتدای مقاله میگوید میدانم که نظرات من هیچ تاثیری بر هیئت حاکمه آمریکا ندارد اما من این متن را مینویسم تا بعدها وقتی تاریخنگاران به گذشته نگاه کردند بدانند که بعضی از ما آمریکاییها در سمت درست تاریخ ایستادیم.
مرشایمر میگوید مطابق گفته مقامات اسرائیلی از یکسو هدف اسرائیل نه دقت در حملات بلکه تخریب حداکثری است و از سوی دیگر با محدود کردن رسیدن اقلام موردنیاز مثل غذا و سوخت مردم نوار غزه را تحت فشار قرار میدهد. در تحلیل او خطاب کردن همه فلسطینیان و نهفقط اعضای حماس به عنوان حیوانات انساننما و تلاش برای با خاک یکسان کردن غزه به طوری که دیگر قابل سکونت نباشد از جمله نشانههایی است که تفکر مقامات رژیم اسرائیل در مورد غیرنظامیان را نشان میدهد.
لازم به ذکر است جان مرشایمر در سال ۲۰۰۷ به همراه همکار خود استفن والت کتابی به نام لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا را منتشر کرده است که در آن به نقد مستقیم لابی اسرائیل و نقش آن در ورود آمریکا به جنگ در خاورمیانه پرداخته است. از نظر آنان لابی اسرائیل با رایزنیهای خود سبب شد تا آمریکا سیاستی را در خاورمیانه پیش بگیرد که منافع اسرائیل را تامین میکند اما برای منافع ملی آمریکا نهتنها هیچ سودی ندارد بلکه با ایجاد هرجومرج و نفرت از آمریکا در اذهان مردم خاورمیانه امنیت این کشور را نیز به خطر میاندازد.
استاندارد دوگانه
همین مقایسه بین دو زاویه نگاه به موضوع فلسطین نشان میدهد چه کسانی در چند دهه گذشته مورد تایید و تبلیغ جریان فکری و رسانهای حاکم بر جهان بودند و چه کسانی با بیتوجهی مواجه میشدند. حتی روزنامه هاآرتص که در گروه رسانههای لیبرال و چپ صهیونیست قرار دارد در مقالات متعددی از جمله در ۱۶ و ۱۹ نوامبر از افراد لیبرال و چپی که در غرب اسرائیل را به دلیل جنایاتش محکوم میکنند انتقاد کرده و آنان را یهودستیز و در عین حال خود لیبرالپندار عنوان میکند گویی که حتی معیار لیبرال خوب بودن حمایت از اسرائیل است و اگر بخواهی متناسب با جنایات اسرائیل آن را محکوم کنی دیگر لیبرال خوبی نیستی و فقط یک یهودستیز متحد با بنیادگرایان اسلامی به حساب میآیی.
این معیارهای دوگانه در غرب در جنگ اخیر خود را بیش از هر زمان دیگری نشان داده است جایی که رؤسای سه دانشگاه معروف آمریکا یعنی هاروارد، امآیتی و پنسیلوانیا در جلسه استماع کنگره به دلیل حمایت دانشجویان آنها از فلسطین مورد بازخواست قرار میگیرند. مراسمات ادبی و هنری حامیان فلسطین لغو و یا حامیان فلسطین با قطع همکاری در مشاغل خود و یا عدم استخدام روبهرو میشوند.
این وضعیت تا جایی پیش میرود که حتی چهرهای همچون گرتا تونبرگ که زمانی به علت فعالیتهای محیطزیستی خود از دوره نوجوانی به یک سلبریتی و چهره برجسته جهانی تبدیل شده بود به دلیل حمایت از فلسطین تبدیل به الگویی شد که راه خود را گم کرده است و از سوی همان رسانههایی که زمانی او را بزرگ کردند مورد انتقاد قرار گرفت.
باید پذیرفت حادثه ۷ اکتبر به غیر از زنده کردن موضوع فلسطین و اثر روشنگری که بر افکار عمومی جهان داشت، غرب را به همراه بسیاری از روشنفکرانش از نظر اخلاقی با یک شکست بزرگ مواجه کرد. مشخص شد آزادی بیان و حقوق بشر تا جایی محترم است که سخنان مورد علاقه دولتهای غربی گفته شود و منافع آنان را تامین کند. در انتها باید گفت به نظر میرسد دیگر نه مظلومنمایی اسرائیل در افکار عمومی جهان و خصوصا جوانان اثربخشی دارد و نه ادعاهای مقامات دولتهای غربی برای گسترش دموکراسی و دفاع از حقوق بشر در سایر کشورها خریداری پیدا میکند.
در انتها لازم به ذکر است نمونههای مشابه افرادی که نام آنها آمد بسیارند. افرادی که چون حرفهای آنها مطلوب فضای فکری غرب است برجسته میشوند، افرادی که چون سخنانشان را دوست ندارند به حاشیه رانده میشوند و افرادی که در دورهای روشنفکران و قهرمانان دنیای غرب هستند اما زمانی که فکر و عمل آنها را نپسندند با انواع برچسبها بدنام میشوند. آن طور که پیداست طوفانالاقصی نهتنها در ۷ اکتبر اسرائیل را درنوردید بلکه همراه با آن پایههای ارزشی غرب را نیز در جلوی چشم جهانیان متزلزل کرد.
*غیاثالدین رحیمی دانشجوی دکتری روابط بینالملل دانشگاه تهران
دیدگاه تان را بنویسید