طنز/
کلیشههای نجس هالیوودی!
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
آیدین سیارسریع - نامه نیوز: تو فیلمهای هالیوودی کاراکترهای رو به موت و در حال احتضار از اونجایی که از رانت کارگردان و نویسنده برخوردار هستن معمولا هر غلطی دلشون بخواد میکنن. یه جوری که آدم احساس میکنه کارگردان به بازیگر گفته تو که داری میمیری، این پونزده دقیقه آخر رو سعی کن از زندگیت لذت ببری. حالا ما به اینکه بازیگر در حال موت میره بدمن رو پیدا میکنه و انتقام میگیره و آخرش هم ازدواج میکنه کاری نداریم. الان مشکل اینجاست که چرا همیشه بازیگرها در بستر مرگ برای بیان ناگفتههاشون به اندازه کافی وقت دارن؟ طرف پنجاه تا تیر توی قلبشه، از طبقه سی و هشتم پاشیده رو زمین، بدمن قصه هم با اره برقی خیلی تمیز از وسط نصفش کرده، ده دقیقه تو بغل بچهاش / نامزدش / برادرش پند و اندرز میده و وصیت میکنه. طرف تیر خورده، زنش با غم و اندوه اومده سرش رو بالا نگه داشته که بتونه حرف بزنه. اینم با حال زار و صورت غرق در خون و استخونهای خرد شده میگه: ماریااا… من… پشیمونم… بدون… آآآی… بدون که تو رو… تو رو… بیشتر از هر کس دیگهای… آآع… تو زندگی دوست داشتم… ععع… مسبب مرگ… مرگ من… دیوید بود… آآآع… به پسرمون… بگوووع… وقتی بزرگ
شد… انتقام منو… عواااع… از دیوید… آآآع ماریا (گریان و اندوهناک): نیک… نیک… به خودت فشار نیار. الان نیروی کمکی میآد. نیک: خفه شو بابا نیروی کمکی چیه؟ تازه اول دیالوگه! ماریا: عذر میخوام، ادامه بده. نیک: بگو پسرمون… راجر… انتقام منو از دیوید… بگیره… بگو پدرت… مثل یه قهرمان…… مُرد… بعد از من… آآآع… بعد از من گلدونا رو… آب بده… عِه عِه… سلام همسایه رو… جواب بده… دِه… من دیگه… رفتنی اممم… ماریا: نیک خونریزیت خیلی شدیده. نباید به خودت فشار بیاری. نیک: اون کفش قهوهای رو هم… با من… دفن کنین… دوستش… داشتم… آه… دعا میکنم… دعا میکنم… هر کی… بره… تو هیستوری گوگل کروم… یا اینباکسِ… ایمیل و… فیس بوک و… آآآع… تلگرام… تبدیل به… یه… خوکِ… کثیف بشه… به حق همین روز عزیز. ماریا: نیک! نیک: بله؟ ماریا: ناموسا نمیخوای بمیری؟ نیک: یه جمله قصار هم بگم دیگه تمام! ماریا: بگو نیک: یه پایان تلخ…… بهتر از… یه تلخیِ… بیپایانه… (اصغر فرهادی) ماریا: به عنوان حرف آخر اگه پیامی به بینندگان ما دارید بفرمایید. نیک (با مشتهای گره کرده): دیوید… دیوید… اون زندگی منو… نابود کرد… دیوید… دیوید… اووو اس آآآآ! بعد از این جمله نیک علیرغم میل
باطنی بالاخره چشم هاش رو میبنده و از دنیا میره. اونوقت پدربزرگ مرحوم من در بستر بیماری اومد دو دقیقه حرف بزنه، شد مثل اینهایی که تو اسکار برندهها رو اعلام میکنن. تا گفت «فلان زمینِ کرج میرسه به…» (the land located in Karaj goes to …) اجل فرصت نداد و چشمهاش رو بست. بازماندگان هم چهل ساله دارن سر همون زمین میجنگن! چیه این غرب و هالیوود؟ براستی که دیوید دیوید او اس آ!
دیدگاه تان را بنویسید