بخش اول خاطرات در سالهای ۶۵ و ۶۶؛
محمد مهدی ریشهری: مهدی هاشمی بیانیه نمایندگان مجلس علیه نظام را مینوشت / واحد اطلاعات سپاه از سوی امام مأمور مراقبت از مهدی هاشمی شده بود/ پیش از انقلاب، مهدی هاشمی را تنها به عنوان متهم به قتل مرحوم شمس آبادی می شناختم
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
نامه نیوز بنا دارد تا از امروز خاطرات شخصیتهای برجسته سیاسی را در بخشهای مختلف و به صورت روزانه منتشر کند تا مخاطبان بیش از گذشته با ابعاد مختلف تاریخ معاصر آشنا شوند. شروع این پرونده را با خاطرات سیاسی سالهای 65 و 66 محمدمهدی ریشهری آغاز میکنیم که امید است مورد توجه قرار بگیرد.
در بخش نخست خاطرات سیاسی ریشهری آمده است:
تا ششمین سالگرد تجاوز دشمن خارجی چیزی نمانده بود. آنچه بنا بود در جبهه ها صورت عمل پذیرد طرحی عظیم بود؛ به حدی که می شد آن را جسورانهترین طراحی انجام شده توسط دلاوران سپاه و ارتش مردمی دانست. نقشهای که اجرای آن، به جز تجهیزات فنی و نظامی، به عقبه ای مستحکم و پولادین نیاز داشت. به رغم تلاشهای دشمنان، قابل پیش بینی بود که پشت جبهه، به یمن حضور امام (قدسالله نفسه الزكیه) مساعد عملیات خواهد ماند. اندیشیدن به علقه عمیق و اصیل مردم و امام، همواره آرامشی وصفناپذیر را در پی داشته است. اکنون که به آن دقایق حساس و سرنوشت ساز میاندیشم و نیز هرگاه که مروری بر سالهای گذشته میکنم، تأثیر قطعی این رابطه را صریحتر، عریانتر و روشنتر از هر چیز دیگر احساس میکنم از آن روز در ذهن خود شاهد درگیری و جدال سختی بین لشکر خوف و سپاه رجا بودم. بنا بر طبیعت کار، مشکلات و معضلات بسیاری را میدیدم و بنا بر وظیفه موضوعات و پدیدههای مختلف را از جهت مخاطرات احتمالی آنها برای کل نظام جمهوری اسلامی و اجزای آن بررسی می کردم. بلور گرانقدری میبایست از هجوم سنگهای توطئه، محفوظ میماند. انبوهی از مشکلات و نیازهای اجتماعی و اقتصادی و حضور دشمن در بخشهایی از خاك میهن اسلامی، تنها بخشی از مشکلات کشور بود: آن هم بخشی آشکار از انبوه مشکلاتی که بسیاری از آنها ثمره اقدامات مرموز و پنهان مخالفان بوده است. به خوبی می دیدم که تنها سلاح ما در این مقابله اتکاء بر خدا و وحدت صفوف مردم است و نیك آگاه بودم که پاسداری از این وحدت، پاسداری از قلب انقلاب است.
صدای زنگ تلفن مرا به خود آورد. در آن سوی سیم آقای... مدیرکل ضد جاسوسی وقت وزارت اطلاعات قرار داشت که با صدایی مطمئن از کشف یك خانه تیمی خبر می داد. در یك لحظه احساس تعجبی وجود مرا فراگرفت؛ اداره کل ضد جاسوسی وزارت اطلاعات موفق به کشف یک خانه تیمی شده است! معنای این جمله چیست؟ آیا اشتباهی رخ نداده است؟ آیا واقعا این صدای مدیر کل ضد جاسوسی است؟ آری، قطعا این صدای اوست. اما شاید این اداره کل سهوا در وظیفه سایر ادارات کل دخالت کرده است و مسئول ذی ربط می خواهد دلیل این ناهماهنگی را توضیح دهد. در این صورت خانه تیمی مزبور متعلق به جاسوسان نبوده است. این بیشتر قابل تحمل می نمود، زیرا در غیر این صورت باید می پذیرفتیم که دشمن به وضع اسفباری و تا حد برپا کردن خانه تیمی در داخل کشور ما ریشه دوانیده مسایلی از این قبیل در لحظاتی که قابل اندازه گیری نیستند به ذهنم هجوم می آوردند. مدیر کل ضد جاسوسی از آن طرف خط ارتباطی خبر داد:
شب گذشته در زنجیره فعالیتهای ضد جاسوسی و در پیگیری یك سرنخ به خانهای برخورد کردیم. در این خانه با مواردی همچون وسایل جعل اسناد، مواد منفجره اسناد محرمانه، سلاح و مهمات و... مواجه شدیم. در بررسیهای مقدماتی معلوم نشده است که مهدی هاشمی با این خانه مرتبط است...
در مقابل خود دو مسأله اساسی را می دیدم:
وجود خانهای نیمی که توسط اداره ضد جاسوسی کشف و در آن موارد قابل توجهی مشاهده شده بود. احتمال این که از طرف استفاده کنندگان از این خانه اسناد و سرنخهای پیشگیری از بین برود بسیار قوی بود. بنابراین لازم بود هرچه سریعتر اقداماتی صورت پذیرد.
در این مطلب که گفته می شد مهدی هاشمی با این خانه ارتباط دارد. با خود می گفتم: این مسأله تا چه حد صحت دارد؟ او چه ارتباطی با سلاح و مهمات دارد؟ آیا...؟؟ سؤالهایی از این قبیل اذهان بسیاری را مورد هجوم قرار داده بود.
به هر حال، عقل حکم می کرد که خانه مذکور در اسرع وقت تحت کنترل قرار گیرد. اخذ این تصمیم، یعنی به کنترل در آوردن آن خانه، مشکل نبود و شاید جز یک اقدام مقدماتی محسوب نمیشد؛ مهم برخورد غیرقابل پیشبینی آقای منتظری با مسأله بود و انعکاس و تأثیر آن بر جو داخلی کشور و بر جبههها و جز اینها. اگر از حمایت و دستِکم سکوت و صبر آقای منتظری اطمینانی وجود داشت و حتی اگر احتمال برخورد غیراحساسی ایشان با چنین موضوعی قابل پیشبینی بود، مشکل دوم به راحتی مشکل اول مرتفع میشد.
پیش از انقلاب، مهدی هاشمی را تنها به عنوان متهم به قتل مرحوم شمسآبادی میشناختم و اطلاعات بیشتری در مورد او و همکارانش نداشتم. در سالهای نخست پس از پیروزی انقلاب هم یکبار او را در دفتر حضرت امام دیده بودم و بعد از تأسیس وزارت اطلاعات در سال۱۳۶۳ واحدهای مختلفی که به عناوین گوناگون مشغول فعالیتهای اطلاعاتی و تلاش برای حفظ امنیت کشور بودند. موظف به انتقال تجارب و مدارک خود به وزارت اطلاعات شدند، یکی از این مراکز واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که اطلاعات مهم و با ارزشی از جمله درباره مهدی هاشمی داشت. واحد اطلاعات سپاه مستقیم از سوی حضرت امام مأمور مراقبت از مهدی هاشمی شده بود. شرح واگذاری این مسئولیت به نقل از مسئول وقت واحد اطلاعات سپاه، چنین است:
پس از عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا، فرماندهی سپاه پاسداران نیز تغییر کرد اولین جلسه شورای عالی سپاه با ترکیب جدید در حضور حضرت امام تشکیل شد.(در سال ۱۳۶۱) در این جلسه افرادی چون شهید محلاتی، فرمانده سپاه و مسئولان واحدهای مختلف سپاه حضور داشتند. مهدی هاشمی نیز که با توصیه و حمایت کسانی چون آقای منتظری و شهید محمد منتظری مسئولیت واحد نهضتهای سپاه را بر عهده گرفته بود، در این جلسه شرکت داشت. افراد حاضر خدمت امام معرفی شدند و هر یک از مسئولان واحدها گزارشی از موضوع، شیوه کار خود و... ارائه کردند، حضرت امام گزارشها را شنیده و مطالبی می فرمودند مهدی هاشمی، ضمن گزارش خود، به شیوه صدور انقلاب و ... اشاره کرد. حضرت امام پس از صحبتهای مهدی هاشمی مطالبی را عنوان فرمودند که عمدتا رد نظرات او بود. لحن حضرت امام در عدم تأیید و نارضایتی از او به حدی آشکار و صریح بود که سبب تعجب همگان و ناراحتی مهدی هاشمی شد در بخش پایانی جلسه، چندتن از حاضران به منظور ارائه گزارشی سری از اوضاع کشور، نزد حضرت امام ماندند. من نیز به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه جزء این جمع بودم. حضرت امام فرمودند: «مواظب مهدی هاشمی باشید».
از برخورد قاطع و در عین حال روشنگرانه حضرت امام با مهدی هاشمی این احساسی در ما شکل گرفت که از دیدگاه ایشان، مهدی هاشمی فردی سالم و قابل اعتماد نیست نفوذ مهدی هاشمی و همفکران او در دستگاههای مختلف و در پناه حمایتهای آقای منتظری و بیت ایشان، موفقیت مستحکمی را برای مهدی هاشمی به وجود آورده بود.
حتی پس از تصویب اساسنامه سپاه در مجلس شورای اسلامی، برکناری او از مسئولیت واحد نهضتها با زحمت زیاد انجام شد.در اساسنامه جدید مشکلاتی به نام واحد نهضتها به رسمیت شناخته نشده بود. با این همه، او از فعالیتهای خود دسته بر نداشته و با اتکاء و استناد به حکم آقای منتظری، کارهای خود را از طریق تشكیلانی غیر علنی ادامه داد، اسناد، لوازم. وسایل، سلاحها و همه امکانات، واحد نه تنها توسط مهدی هاشمی و همفکران او از سپاه خارج و به مراکز مورد نظر آنان انتقال یافت. این نسل غیر قانونی خدمت حضرت امام گزارش شهر تهران و قم و اصفهان، سه مرکز عمده فعالیتهای مهدی هاشمی و همفکران او بود. به این حال، مهدی هاشمی بی میل نبود که امورات سپاه در این سه نقطه به شکلی محل شده و در حاکمیت ایادی او قرار گیرد. تشنج در سپاه اصفهان، از نمونه های تبلور این تمایل بود. ایادی او یکی از طرفین این درگیریها بودند که حتی در تشنجات سطح شهر اصفهان نیز دست داشتند. با توجه به نفوذ مهدی هاشمی در اصفهان و سپاهان شهر مقرر شد تغییرات و اصلاحاتی در مدیریت سپاه آن سامان صورت بگیرد، در حوالی نیمه دی ماه ۱۳۴۲، با نظر مبارک حضرت امام او در چهارچوب اقدامات حضرت ایشان در باره قضایای اصفهان که اخبار آن به ایشان رسیده بود، قرار شد که به اصفهان عزیمت نمایم. پیش از عزیمت به اصفهانی و برای کسب اطلاع از نظر آقای منتظری، عازم قم شدم. دیداری خصوصی بود و ایشان به مجرد طرح مساله از سوی من، ضمن ابراز علاقه به این جانب. مرا از رفتن به مأموریت فرماندهی منطقه2 کشور بازداشت. منبع اطلاعات ایشان در باره موضوع چه بود؟ آگاهیهای ایشان اطلاعاتی جهت یافته بود که توسط جریان حاکم بر سپاه اصفهان، جریان مهدی هاشمی، در اختیار ایشان قرار گرفته بود. آنان مایل بودند فردی عهده دار مسئولیت سپاه اصفهان شود که افراد مشغول در کارهای کلیدی سپاه، خصوصا واحد اطلاعات را که از جریان مهدی هاشمی بوده را ابقاء و تقویت کنند. در این صورت بود که جریانات در کنترل ایشان باقی می ماند. پس از برخورد و مخالفت آقای منتظری با عزیمت اینجانب به اصفهان - که مورد نظر و تأکید حضرت امام بود به گزارشی تهیه و خدمت حضرت امام ارسال شد ایشان پس از شنیدن موضوع بر انجام مأموریت و عزیمت این جانب به اصفهان تأکید کردند. پس از اینکه مهیای رفتن شدم، به همراه شهید محلاتی به خدمت حضرت امام رسیدیم. ایشان مطالبی را فرمودند که بخشی از آن به شرح زیر است اصفهان مردم خوب و متدینی دارد. آقایان که می روند آنجا توجه داشته باشند که به هیچکس گرایش پیدا نکند و سعی کنند سپاه مستقل باشد. البته نسبت به همه با صمیمت برخورد کنید. سعی کنید اختلاف نظرها را در تمام جاها به سپاه نكشانید. توجه اصلیشان به جنگ باشد و سعی کنید مردم را دلگرم کنید و امیدوارم موفق باشید تا کارها خوب انجام گیرد. پس از چندی با شیطنتها و مداخلههای مهدی هاشمی و همفکران او در امور داخلی سپاه، به ویژه در برخی از مناطق مواجه شدیم. در ملاقاتی که حدودا سه ماه بعد از عزیمت به اصفهان با حضرت امام انجام شد، گزارشی از مسائل اصفهان و از جمله فعالیتهای جریان مهدی هاشمی را ارائه کردیم، حضرت امام پرسپدند آیا مهدی هاشمی با آقای منتظری و بیت ایشان هم رفت و آمد دارد؟ ایشان در ادامه جلسه چنین دستور دادند در مورد فعالیت اینها (مهدی هاشمی و جریان او) کنترل داشته باشید و آنها را زیر نظر داشته باشید، اینها باید قلع و قمع شوند حضرت امام رضوان الله تعالی علیه در حین ادای این جملات بسیار جدی و ناراحت به نظر میرسیدند. لحن ایشان، به ویژه هنگام گفتن «اینها باید قلع وقمع شوند نمایانگر این بود که حضرت امام توطئه ای شدید را علیه انقلاب از سوی این جریان احساس می کنند. پس از این ملاقات بود که با وجود مشکلات و موانع بسیار گزارشی از فعالیتهای غیرمجاز، انحرافی و غیر قانونی مهدی هاشمی و همقطاران او، مربوط به پیش و پس از انقلاب به ویژه جریان قتلها، اعضا و افراد گروه او و... تهیه و خدمت حضرت امام ارسال شد.
این قضایا بود تا اینکه در حوالی برگزاری انتخابات دوره چهارم ریاست جمهوری(16/5/64) اعلامیههایی افتراآلود بر ضد نظام جمهوری اسلامی و شخصیتهای طراز اول آن پخش شد. این اعلامیه ها با عنوانهای مختلف و از جمله با امضای «جمعی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی» پخش شد. پس از پیگیریهای اطلاعاتی، تهیه کنندگان و پخش کنندگان اعلامیه ها شناسایی شدند. آنان کسانی نبودند جز آقای مهدی هاشمی و دوستان او پس از بررسیهای مقدماتی دیگر معلوم شد که دست اندرکاران این اعلامیه به اقدامات مشابه دیگری مانند جمعآوری و پنهانسازی سلاح، نیز دست میزنند. این زنگ خطری بود که نمیبایست صدای شوم آن ناشنیده تلقی میشد، به یاد دارم که روزی در مجلس، پس از صحبتی که در جلسه خصوصی موسوم به «جلسه حزب الله» داشتم، جمعی از نمایندگان با اصرار می خواستند نتایج اقداماتی را که در باره شناسایی عاملان پخش اعلامیههای مذکور شده بود توضیح دهم. پاسخ من این بود: از نظر اطلاعاتی اقدام کنندگان این کار شناخته شده اند، اما برای معرفی آنان به دنبال سند قضایی هستیم».
امام جمعه محترم اصفهان میفرمود: حدود چهار ماه قبل از دستگیری مهدی هاشمی به خدمت حضرت امام رسیدیم و با تأكید ایشان بر روی نیمکتی که خودشان مینشستند در کنار ایشان نشستم و مطالب خود را گفتم. خواستم دست ایشان را بوسیده و خداحافظی کنم که ایشان بدون مقاله فرمودند: آقای طاهری دریابید آقای منتظری را. این وظیفه شماست احساس سنگینی از شنیدن کلمه مرا به نشستن واداشت. عرض کردم: وظیفه ما چیست؟ امام فرمودند اگر می بینید که روحانیون در مقابل شما نمی ایستند به این دلیل است که من هستم و اگر روزی من نباشم آنها در مقابل شما خواهند ایستاد. به آقای منتظری بگویید این مهدی هاشمی بهانهای است دست آنها، این که شما بگویید من چهار ماه است او را ندیدهام و یا فرستاده ام از قول من دعوایش کردهاند کفایت نمیکند. شما باید اعلامیه بدهید که مهدی هاشمی با من هیچ ارتباطی ندارد و کارهایش مورد تأیید من نیست و رفت و آمد او را به بیت خودتان ممنوع كنید.
به ملاقات آقای منتظری رفتم، هادی هاشمی هم حضور داشت، قدری معطل کردیم تا او برود، او كما كان نشسته بود به آقای منتظری گفتم: پیغامی برای شما دارم گفت: بگو
گفتم: محرمانه است. هادی هاشمی خارج شد و من مطلب را مطرح کردم آقای منتظری گفت: خب، حالا تا ببینم گفتم: آیا این امر ولایت فقیه است. مگر شما خودتان ولایت فتبه را قبول ندارید و مگر آن را تدریس نکرده اید و...
نخستین بار که موضوع مهدی هاشمی را با آقای منتظری مطرح کردم روزهای پایانی سال۱۳۶۴ بود، در ملاقاتی که در اتاق مطالعه ایشان برگزار شد تلاش کردم ماجرای سید مهدی را به میان کشیده با ایشان مطرح کنم. خلاصه کلام این بود.
ارتباط مهدی هاشمی و همکاران او با بیت شما، در شرایطی که همه مسئولان و دوستان و خطوط سیاسی وفادار به انقلاب با آنان مخالفت می کنند، ممکن است چندان به مصلحت شما نباشد. جناحهای سیاسی موجود، دفتر تبلیغات. جامعه مدرسین و... حتی آقای هاشمی رفسنجانی نیز به این رابطه خوشبین نیستند.
ایشان پرسیدند: آقای هاشمی هم؟ پاسخ دادم؛ آری.
ایشان بسیار محکم گفتند: همه آنان بیخود میگویند؟ من به او اطمینان دارم. من او را از کوچکی میشناسم. با ما همپیاله بوده و با محمد ما بود و از شما چه پنهان که من به اینها کمک می کنم. من ادامه بحث را مصلحت ندانستم. حتی در موقع خداحافظی گفتند: «شما هم شک نکن و به او اعتماد داشته باشه!
واقعا عجیب بود، حضرت امام بارها و بارها ملاک دوستی و اعتماد خود را خدمت به اسلام عنوان نموده و هیچکس را به طور مطلق تأیید نکرده اند، چگونه آقای منتظری، چنین بی حد و مرز و به نحو مطلق، مهدی هاشمی را تأیید می کند؟ آن هم در مقابل مخالفت تقریبا تمامی یاران اصیل انقلاب و به بهای نارضایی ایشان، حضرت امام از سپاه میخواهند که مهدی هاشمی را به عنوان مظنون تحت نظر قرار دهند و اقای منتظری از من می خواهند به او اعتماد کنم؟ می شد موضوع را به منش و عاطفه ایشان مربوط کرد و اندیشید که گذشت زمان و آشکارشدن اسرار موجب روشن شدن ذهن ایشان خواهد شد اما سیر حوادث سرانجام دیگری را رقم می زد.
با این امید ایام سپری شد، تا اینکه در اوایل سال ۶۵ حادثه ای بر قلب این امید تاخت. در این تاریخ اوراقی بر ضد یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی پخش شد. تحقیقات انجام شده نشان میداد که مهدی هاشمی، پیش از پیروزی انقلاب، گزارشهایی بر ضد وی به ساواک داده است. برای روشنشدن موضوع پرونده مهدی هاشمی را از اداره کل اطلاعات اصفهان خواستم. در این پرونده سه نکته برجسته به چشم می خورد که عبارت بودند از:
1- مسئولیت قطعی مهدی هاشمی در قتل مرحوم شمس آبادی ۲- همکاری نامبرده با ساواك ٣- نامه ای به رئیس ساواك اصفهان.
دیگر پیگیری موضوع را تکلیف شرعی خود یافتم. تصاویری از شواهد، دال بر سه نکته فوق، تهیه و به خدمت حضرت امام و آقای منتظری ارسال شد. گمان می کردم پس از ارائه این اسناد، آقای منتظری از حمایت مهدی هاشمی دست بر خواهد داشت. در این باره به خدمت ایشان رسیدم و ایشان را که قبلا اسناد مربوط به مهدی هاشمی را از من خواسته بودند، در جریان امور قرار دادم. من فکر می کردم که موضوع حتما برای ایشان بسیار ناگوار و تکان دهنده است و ایشان را منقلب می کند و حداقل موجب می شود که ایشان در حمایت بیچون و چرای خود تجدید نظر نمایند اما، با کمال تأسف، ایشان روابط مهدی هاشمی را با ساواک، با این استدلال که حتما تحت فشار مجبور به همکاری شده و... توجیه کردند در حالی که بر تحیر من افزوده میشد از ایشان درخواست کردم تا استاد مذکور تنها در اختیار ایشان بماند و در دسترس مهدی هاشمی قرار نگیرد.
دیدگاه تان را بنویسید