«ناچو ویگالوندو »از فیلم هیولایی جدیدش میگوید ؛ جنگ کلاسیک با «دیو»های درون
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
ناچو ویگالوندو درباره فیلم جدیدش که پیرامون سر برآوردن یک هیولای ویرانگر در شهر سئول، پایتخت کرهجنوبی و تبعات آن است، حرفهای زیادی برای گفتن دارد اما مهمترین اظهارات او مربوط به نحوه راضی کردن «آن هاتاوی» هنرپیشه گرانقیمت هالیوود به بازی در فیلمی میشود که مثل سایر آثار ویگالوندو، فیلمی از تبار کارهای مستقل و توأم با دید و سلایق شخصی او و دور از چرخه تصمیمها و نفوذ استودیوهای بزرگ است. ویگالوندو که 40 ساله و اسپانیایی است و با ساختن یک فیلم کوتاه به نام «ساعت 35/7 دقیقه صبح» در سال 2003 وارد جرگه کارگردانها شد، میگوید مدتی تحقیق کرد تا ببیند کجا میتواند یک دیدار به ظاهر تصادفی را بین خودش و هاتاوی جور کند و آنجا درخواستش را به او بگوید. وقتی این کار انجام شد و هاتاوی پس از مطالعه سناریو حاضر به بازی در فیلم شد، ویگالوندو فهمید که فقط به یمن حضور این هنرپیشه فیلمش در امریکای شمالی فروش قابل توجهی خواهد داشت و باقی کار با خود اوست. با این حال در این فیلم که «Colossal» نام دارد، اضافه بر هاتاوی، جیسن سودیکیس، دن استیونس و تیم بلیک نیلسون هم بازی کردهاند، اما مرکز ثقل ماجراها، هیولای عظیم و کریه و بدکرداری است که هر شب در یک ساعت معین سر بر میآورد و شهر سئول را به وحشت و مردم را به سوی مرگ میکشاند. با این اوصاف، باید دید خود ویگالوندو که نخستین فیلم بلندش کاری به نام «جنایات زمان» و محصول 2007 بود و در سال 2011 یک فیلم فضایی ترسناک به نام «Extraterrestre» را نیز ساخت، درباره دستاورد فضایی- زمینی جدیدش چه میگوید. آقای ویگالوندو! فیلمتان موضوعی غریب و دور از فضای معمول حتی کارهای فضایی رایج در هالیوود دارد؛ این طور نیست؟ همین طور است و به همین سبب حیرت من بابت ساخته و عرضه شدن آن بیشتر از تعجب سایرین است. فیلم جدید من همچنان خصلت کارهای مستقل و فیلمهای کوچک و کمهزینهام را دارد و فقط به لطف حضور آن هاتاوی است که شبیه به کارهای پرهزینه هالیوودی نشان میدهد. فکر این فیلم و موضوع آن از کجا آمد؟ شاید هیولای این فیلم و هر آنچه در آن روی میدهد، از تجربیات و درسهای زندگی خودم برگرفته شده باشد. از توقعات مردی که پس از عبور از 30 سال سن نمیداند که زندگی و داشتهها و نداشتههایش چیست و در نوعی برزخ به سر میبرد. شما از یک سو از ارادت خود به وودی آلن و چارلی کافمن سخن راندهاید و از جانب دیگر در نفی کامل ایدههای ویژه و غیر گیشهای آنان، همیشه تعقیب کننده کارهای هیولایی و فیلمهای سرشار از برخورد و جلوههای ویژه هستید. چگونه بین آنها تعادل برقرار میکنید؟ راههایی در این زمینه وجود دارد. در اسپانیا، فیلمهای هیولایی را با عنوان کلی «کایجو» صدا میزنند و ما در همین ارتباط سالها فیلمهای گودزیلایی را که محصول کمپانی توهوی ژاپن است، میدیدیم و شگفتزده میشدیم. از جوانی و شروع عشقم به فیلمسازی، همیشه به اینکه چطور فیلمهای هیولایی بسازم، فکر میکردم و یک کارتون مطرح آن زمان به نام «Mazinger Z» که در آن هیولاهای بزرگی وجود داشتند، طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. در میان فیلمهای هیولایی کدامیک بیشتر بر شما تأثیرگذار بودند؟ طبیعی است که کینگکنگ معروف، شماره یک بوده باشد. شاید این فیلم به اندازه امریکا در فرهنگ عوام اسپانیا نفوذ نکرده باشد اما در کشور ما هم یک پدیده بوده است. فرق عمده کینگکنگ با سایر فیلمهای هیولایی این است که به این موجود کریه بزرگ نگاهی از سر انسانیت دارد و بر این تأکید میورزد که این موجود به سرنوشت یک انسان علاقهمند شده و حتی در این راه جان میبازد. حال آن که سایر فیلمهای هیولایی فقط از فجایع برخاسته از اقدامات هیولاها میگویند و به وجه ویرانگری آنها کار دارند. سایر هیولاها گام برمیدارند و هر انسان و چیزی را زیر دست و پای خود له میکنند اما کینگکنگ یک هیولای صرف نیست. لابد به همین سبب و با همین دیدگاه به هیولای فیلم خودتان نیز چهره و کاراکتر متفاوتی را بخشیدهاید. همین طور است. در میان فیلمهای هیولایی کمپانی معروف توهوی ژاپن، موجودات دیگری مثل بیگ جی، موترا و رودان هم مشاهده میشوند اما هیچ یک هدف و تفکری ندارند. کوهی از گوشت و استخوان هستند که میآیند و نابود میکنند و میروند، بدون اینکه توضیح داده شود فلسفه پشت این ماجرا چیست و برای چه دست به این انهدامها میزنند. در فیلم من، دیدگاهها و اتفاقات فرق میکنند و هر چیزی مبتنی بر یک استدلال و تفکر- ولو غلط- است. از چه طریق به این مقصود رسیدهاید؟ داستان «Colossal» این است که کاراکتر آن هاتاوی با نام گلوریا متوجه میشود که درست همزمان با بدکرداریهای او در امریکا، یک هیولای مخوف هر شب در سئول کرهجنوبی سر برمیآورد و شروع به منهدم کردن شهر و کشتن مردم میکند و به همان شکل و سرعت محو میشود و شب بعد در همان ساعت از نو ظاهر میشود. فرضیه فیلم و هراس کاراکتر «آن هاتاوی» این است که این هیولا محصول شیطان درون او و شکل گرفته از رویکرد نابودکنندگی او است و به واقع این موجود زشت از درون او زبانه میکشد و در نتیجه میکوشد با زدودن پلشتیهای درونش، از ظهور مجدد این دیو جلوگیری کند و هم کشور کره جنوبی را نجات بدهد و هم از فروپاشی کامل روح و ذهن خود نیز جلوگیری کند. بله، این یک جنگ کلاسیک با هیولای درون انسانها و دیوهای ضد بشری است. شکل و اندازههای این هیولا چطور تنظیم و ترسیم و ارائه شد؟ نمیخواستم این موجود به شکلی باشد که بلافاصله و به طور سریع سایر هیولاهای موجود در ادبیات داستانی و فیلمها را به یاد آورد و از تبار و طایفه همانها باشد. راضی هم نبودم یک هیولای پست مدرن بسیار غیرعادی بسازیم یا چیزی که در فیلمهای «کایجو»یی هست. از طرف دیگر، نمیخواستم هیولایی بسازم که همه برای او کف بزنند و هورا بکشند زیرا فلسفه وجودی هیولاها، انجام کارهای مثبت بزرگ نیست زیرا اگر بود، دیگر هیولا تلقی نمیشدند. در عین حال میخواستم موجود منفی درشت جثه فیلمم مخلوقی باشد که بتوان روی آن در جهت مثبت اثر گذاشت و وی را محصول اعمال انسانها دانست. در این مورد خاص هم گلوریا با افکار و کارهایش عملاً این هیولا و اقدامات وی را شکل میدهد. در داستانهای کلاسیک و کهن نیز این باور بنیادین وجود دارد که تا اندیشه و کردار بد انسانی و غیرانسانیای در جوامع نباشد، هیولاها شکل نمیگیرند و «Monster»ها محصول و نتیجه اقدامات سوء بشر هستند. منبع: Korea. Times
دیدگاه تان را بنویسید