راز قتل خانم پرستار بر ملا شد!
عاشق روانی در یک مهمانی دختر جوان را به قتل رساند.
قاتل عاشق پیشه دختر مورد علاقه اش را با چاقو به قتل رساند. قاتل عاشق پیشه اعتراف تلخی کرد. قاتل عاشق پیشه گفت مقتول عنوان داشته به من علاقه ندارد و به دروغ گفته علاقه دارد و بهتر است از او دور شوم. قاتل عاشق پیشه بعد از قتل به محل کار معشوقه خود رفت. قاتل عاشق پیشه از آنها خواست به دلیل قتل و روانی بودن اورا بستری کنند.
امیر، مهندس جوانی است که دلدادگی از او یک عاشق روانی ساخت. او به یک پرستار زن علاقهمند شد و تصمیم به ازدواج گرفت اما بعد از مدتی پاسخ منفی شنید و نتوانست او را مجاب به ازدواج کند. وقتی فهمید زن پرستار دل در گرو فرد دیگری دارد، دیوانه شد. شامگاه هفتم خرداد امسال به خانهای در محله درکه تهران رفت و در جشنی که دختر جوان هم در آن حضور داشت، درگیر شد و با ضربههای چاقو دختر جوان را کشت. در «پشت صحنه یک جنایت» این هفته پای حرفهای قاتل عاشق نشستیم و در یادداشتی به ریشهیابی این جنایت پرداختیم.
قاتل عاشق پیشه چه گفت؟!
آرام و قرار ندارد. همینطور که گریه میکرد یکدفعه از کوره دررفت و چند ضربه محکم با مشت به دیوار اتاق بازجویی کوبید که دستش زخم شد. فریاد میزد مرا اعدام کنید. وقتی عشقم زیر خاک رفته، من هم باید بمیرم.
چهکاره بودی؟
تا همین چند هفته پیش فردی تحصیلکرده و مهندس بودم. برو و بیایی در شرکت محل کارم داشتم اما اکنون به اتهام قتل بازداشت شدم.
متاهلی؟
چند سال قبل با دختری ازدواج کردم. اما عدم تفاهم و دخالت خانوادهها باعث جداییمان شد.
از آشنایی با مقتول بگو.
او پرستار بیمارستانی در تهران بود. من افسردگی داشتم و برای درمان مدتی به بیمارستان محل کارش در رفتوآمد بودم که به او علاقهمند شدم. بعد از آشنایی با او حالم بهتر شد. هردو تجربه تلخ طلاق را داشتیم. او هم به من علاقهمند بود و میخواستیم با هم ازدواج کنیم.
پس چرا ازدواج نکردی؟
اوایل موافق ازدواج بود اما بعد اخلاق و رفتارش عوض شد و پاسخ منفی داد. میگفت به من علاقه ندارد و به دروغ گفته علاقه دارد و بهتر است از او دور شوم. همین حرفها باعث شد شک کنم پای عشق دیگری در میان است. آنقدر او را زیر نظر گرفتم که فهمیدم دل در گرو مرد دیگری دارد و عشقم به او پوچ است.
با افشای عشق یکطرفه، تصمیم به قتل گرفتی؟
نمیخواستم او با مرد دیگری جز من ازدواج کند. در خانهام اسید، طناب، قرص و چاقو تهیه کردم. چند بار دعوتش کردم که ترسید و نیامد. میخواستم با اسید صورتش را بسوزانم، با قرص او را بیهوش و چند روزی در خانهام او را حبس کنم، با چاقو روی صورتش خط بیندازم و با طناب به مرگ تهدیدش کنم تا هوس ازدواج با کس دیگری را نداشته باشد اما نقشههایم عملی نشد.
هدفم کشتن او نبود. میخواستم آسیب جسمی ببیند و نتواند با مردی جز من ازدواج کند. آن شب به او زنگ زدم تا تلفنی حرف بزنیم که ادعا کرد خانه است و حوصله حرفزدن ندارد و برای همیشه او را فراموش کنم. اما ردیابی که به خودرویش نصب کرده بودم به صدا درآمد و فهمیدم دروغ گفته و خودرویش در مقابل خانهای ویلایی در محله درکه پارک شده که راهی آنجا شدم.
بعد چه شد؟
وقتی در زدم در باز شد و وارد شدم. خانم پرستار و مردی که رقیب عشقیام بود در آن مهمانی بودند. او با من دعوا کرد و خواست محل را ترک کنم که قبول نکردم. از من خواست فراموشش کنم. مهمانان مرا آرام کردند و به آشپزخانه بردند. او شروع به فحاشی کرد و میخواست به زور مرا بیرون کند که چاقوی آشپزخانه را برداشتم و خراشهایی روی صورتش انداختم تا زخمی شود اما دوباره فحاشی کرد. دیوانه شدم و ضربههای بعدی را زدم که فوت شد. من هم از ترس فرار کردم.
کجا رفتی؟
وقتی با چاقوی خونآلود بیرون زدم میوهفروشی مرا دید و به گمان اینکه سارق هستم به پلیس زنگ زد و کمک خواست. سوار خودرویم شدم و به بیمارستان محل کار مقتول که اولین محل آشناییمان بود رفتم. گفتم همکارتان را کشتهام و روانیام، بستریام کنید. بعد به پلیس خبر دادند که با حضور ماموران، بازداشت شدم.
شنیدم خودزنی کردی.
در بازداشتگاه با تیزی دستم را زدم، سر و صورتم را به دیوار بازداشتگاه کوبیدم تا بمیرم که نشد.
خانواده مقتول را دیدهای؟
هنوز نه اما شنیدم که مادرش برایم قصاص میخواهد.
حرف آخر؟
زودتر اعدامم کنید.
دیدگاه تان را بنویسید