چرا صهیونیست میخواهد باکو را از تهران دور کند؟
جدایی آذربایجان؛ زخم کاری ترکمنچای و گلستان به تن ایران
تنش در مناسبات ایران و آذربایجان بهحدی بالا گرفته که برخی نمایندگان مجلس در ایران رسما تهدید به بازگشت این کشور به خاک ایران کردهاند، اما تاریخ آذربایجان قصهای پررمز و راز دارد.

تحرکات رژیم صهیونیستی و رزمایش سهجانبه با ترکیه و پاکستان، ایران را واداست تا در رزمایش فاتحان خیبر در شمال غربی کشور، آمادگی دفاعی خود را به رخ باکو بکشد.
حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه به صراحت گفته، تهران حضور صهیونیستها در نزدیکی مرزهای خود را تحمل نمیکند. کنایهای از نزدیکی تلآویو به آذربایجان که خشم تهران را برانگیخته است.
اما برای درک حساسیتها نسبت به مواضع کشورمان، باید مروری بر گذشته آذربایجان داشت. کشوری که هربار مجال یافته، برای بازگشت به سرزمین مادری ابراز علاقه کرده است و همین قرابت فرهنگی، مذهبی و هویتی بین ایران و آذربایجان، صهیونیستها و برخی دیکر از رقبای منطقهای ایران را واداشته تا برای ایجاد تفرقه بین باکو و تهران تلاش کنند.
نگاهی به تاریخ و موقعیت سیاسی آذربایجان، راز این تفرقهافکنیها را برنلا میکند.
جمهوری آذربایجان بزرگترین کشور قفقاز و در جنوب شرق اروپا و در کنار دریای خزر است.
این سرزمین تا حدود ۲۰۰سال پیش جزو ایران بود ولی در جنگهای ایران و روسیه، طی قراردادهای گلستان و ترکمانچای به روسیه ملحق شد. با فروپاشی امپراتوری روسیه، جمهوری دمکراتیک آذربایجان که در سال ۱۹۱۸ تأسیس شد، در ۱۹۲۰ با حمله ارتش سرخ به باکو، این جمهوری به شوروی ضمیمه شد. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، کشور فعلی جمهوری آذربایجان، در روز ۳۰ اوت ۱۹۹۱ اعلام استقلال کرد.
در قرن نهم قبل از میلاد سکاها یکی از اقوام ایرانیتبار در این ناحیهای که هماکنون جمهوری آذربایجان نامیده میشود، سکنی گزیدند. به دنبال آنان مادها بر منطقه حاکم گشتند. با حمله اسکندر دوران حکمرانی حاکمان وابسته به او در منطقه آغاز شد. اما در دورههایی حاکمان محلی حکومتهای محلی خود را برپا داشتند.
در فاصله قرن اول تا سوم میلادی رومیان بر این منطقه مسلط شدند و نام آن را آلبانیا نهادند. در این دوران پادشاهی مسیحی آلبانیای قفقاز پدیدار شد اما در سال ۲۵۲–۲۵۳ پس از میلاد به دست شاپور اول ساسانی افتاد. کشمکش برای به دست گرفتن کنترل منطقه بین رومیان، پادشاهان ساسانی و حکام محلی ادامه داشت؛ و قدرت بین آنها دست به دست میشد.
در زمان ظهور اسلام سلسله مسیحی مهرانیها در آلبانیای قفقاز حاکم بودند. مسلمانان پس از شکست دادن رومیان و ساسانیان به سوی آذربایجان لشکرکشی کردند و پس از درهم شکستن مقاومت مسیحیان به رهبری جوانشیر در سال ۶۶۷ میلادی بر این ناحیه حاکم شدند.
از اواخر قرن دوم شمسی شروانشاهان حکومت منطقه آذربایجان را در دست گرفتند. آنان با آمدن سلجوقیان نیز بر مسند قدرت باقیماندند. چرا که به آنان خراج میدادند. این سلسله تا زمان انقراضش در سال ۹۱۷ خورشیدی (۹۴۵ قمری) به دست شاه تهماسب یکم صفوی، در قسمتهایی از آذربایجان بهویژه ناحیه شمال شرقی این جمهوری به صورت حاکمان محلی حکمرانی میکردند.
در اوایل قرن پنجم شمسی غزنویان بر قسمتی از منطقه مسلط شدند. آنان اولین حکومت ترک تبار در منطقه بودند و در تغییر ترکیب جمعیتی و زبانی آذربایجان نقش عمدهای داشتند. بدنبال غزنویان سلجوقیان که حکومتی ترک تبار بودند بر منطقه حاکم شدند. این دوران، دوران شکوفایی ادبیات فارسی در منطقه نیز میباشد. مشهورترین شاعران این دوران، نظامی گنجوی و خاقانی شروانی میباشند.
در قرون سیزده و چهارده میلادی با هجوم مغولها و تاتارها (تیمور لنگ) سلسلههای محلی برافتادند.
در قرن پانزده میلادی خانات محلی تحت سلطه آق قویونلوها، تا به سلطنت رسیدن شاه اسماعیل صفوی به قسمت عمده اران، شروان و قره باغ تسلط داشتند. آران و شروان (جمهوری آذربایجان) جزو اولین مناطقی بود که شاه اسماعیل یکم صفوی تحت سلطه خود درآورد. بعد از جنگ تاریخی چالدران برای نخستین بار این منطقه به شکل موقت به اشغال ترکان عثمانی درآمد تا پس از دست بدست شدنهای زیاد هشتاد سال بعد ایرانیان در زمان (شاه عباس) موفق به بازپسگیری درازمدت این منطقه شدند.
در قرون بعد تحت حکومت افشاریه و سپس این سرزمین در داخل حکومت قاجاریه قرار داشته که در نهایت در سالهای ۱۱۹۳ و ۱۲۰۷ خورشیدی در پی پیمان گلستان و ترکمانچای میان ایران و روسیه از ایران جدا و به روسیه تزاری ضمیمه شد.
پس از انعقاد پیمان گلستان و ترکمانچای میان ایران و روسیه تزارها، کنترل منطقه قفقاز را در دست گرفتند اما همچنان نفوذ فرهنگی و معنوی ایران و عثمانی در منطقه بیشتر از روسیه بود.
در این دوره جمعیت شهر باکو بهطور فزایندهای افزایش یافت و مهاجران روس یک سوم جمعیت شهر را تشکیل میدادند. ارامنه نیز در دوایر رسمی مشغول بکار بودند. اینگونه تضادهای اجتماعی باعث وقوع شورشهایی در سال ۱۹۰۵ میلادی شد.
به دنبال سقوط تزارها حزب بلشویک که متشکل از ارامنه و روسها بود سعی در تشکیل دولتی کمونیستی داشتند که با مخالفت مردم مسلمان و تشکیل ارتش اسلام این حرکت ناکام ماند. سرانجام در روز ۱۸ مه سال ۱۹۱۸ جمهوری آذربایجان با عنوان جمهوری دمکراتیک آذربایجان توسط محمدامین رسولزاده رهبر حزب مساوات اعلام استقلال خود اعلام کرد.
کشتار شوشی که به نسلکشی سی هزار ارمنی انجامید از وقایع مهم این دورهاست. تلاش جمهوری دمکراتیک آذربایجان برای آغاز گفتگوهای اتحاد با ایران با هجوم بلشویکها ناکام ماند و این کشور نوبنیاد تنها دو سال پس از کسب استقلال تحت سلطه اتحاد جماهیر شوروی درآمد.
از سال ۱۹۲۰ با پیروزی بلشویکها، جمهوری آذربایجان به مدت ۷۱ سال تا ۱۹۹۲، با نام جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی یکی از جمهوریهای تشکیل دهندهٔ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود.
در پی کودتای نافرجام علیه گورباچف رهبر شوروی سابق در اوت ۱۹۹۱، جمهوری آذربایجان اعلام استقلال کرد.
حالا سه دهه پس از استقلال آذربایجان، مردم این کشور خود را نزدیک به ایران میبینند، اما دشمنان ایران، میخواهند بذر کینه و دشمنی بین آذریها و ایرانیان بکارند که البته تلاش آنها برای جدایی مردم در دو سوی ارس تاکنون نافرجام مانده است.
دولت رئیسی باید تلاش کند تا ضمن حفظ قاطعیت در دفاع از منافع کشور، به دام تفرقهافکنانی نیفتد که میخواهند سناریوی کردستان را در آذربایجان ایران پیش ببرند.
منبع: خبر فوری
دیدگاه تان را بنویسید