توصیههای یک کارشناس امنیتی به غرب | با کارت قومیتگرایی در ایران بازی نکنید
یک کارشناس حوزه منطقه خاورمیانه در موسسه امریکناینترپرایز به کشورهای غربی توصیه کرده است با کارت گروههای قومیتگرای تجزیهطلب در ایران بازی نکنند چرا که مردم ایران به کشورشان خیانت نخواهند کرد.
حمله چند روز گذشته گروه جیشالعدل به مراکز نظامی و انتظامی در شهرهای راسک و چابهار باعث شده برخی تحلیلگران غربی که خواهان براندازی نظام جمهوری اسلامی هستند، صریحاً توصیه کنند که برای زمینگیرکردن ایران، غرب باید روی گروههای قومیتگرای تجزیهطلب سرمایهگذاری کند. از جمله مایکل دوران، عضو ارشد موسسه هادسون، در توئیتی چنین توصیهای کرده است و حمایت از این گروهها را بهترین روش برای ایجاد ترس در دل رهبران ایران اعلام کرده است. او گفته که این روش در واشنگتن «تابو» است چرا که «ناسیونالیستهای ایرانی» نفود زیادی در جامعه تحلیلی ایران دارند. این اظهارنظر با مخالفت گسترده تحلیلگران غربی در حوزه ایران روبرو شده است. از جمله هولی داگرس، از محققین شورای آتلانیک، در جواب به دوران در توئیتر نوشت: «با کمال احترام، این حرفی است وحشتناک و توصیه میکنم روی همان حوزهای در آن تخصص دارید تمرکز کنید چرا که واضح است هیچ شناخت و فهمی از ایران ندارید.»
در این میان، متن مایکل روبین، محقق ارشد موسسه امریکن اینترپرایز مورد توجه قرار گرفت که مدتی پیش در مقالهای با عنوان «با کارت قومیتگرایی در ایران بازی نکنید» توصیههایی از این دست را رد کرده بود.
روبین در این مقاله به مردخای کیدار اشاره کرده بود که در ۱۳ مارس ۲۰۲۴ – ۲۳ اسفند ۱۴۰۲- در روزنامهاورشلیمپست منتشر کرده بود. در آن مقاله، کیدار آرزو کرده بود که «بعد از فروپاشی مجمع ایران و برآمدن پنج یا شش کشور از ویرانههای آن، جهان جایی بهتر و امنتر خواهد شد.» نکته جالب آنکه کیدار برای این آرزو، مثالی تاریخی هم آورده بود. به نظر کیدار این اتفاقی بود که بعد از فروپشی اتحاد جماهیر شوروی و برآمدن کشورهایی مانند یوگسلاوی و چکسلواکی در فرایندی صلحآمیز تبدیل به کشورهایی قومی منفردی شدند. حرف او درباره چکسلواکی تا حدی درست بود ولی قطعا درباره درباره یوگسلاوی درست نبود. این فقط درباره آن بخشی از حرفهایش بود که به «صلحآمیزبودن» فرایند تجزیه این کشورها اشاره داشت. کیدار توجه نکرده بود یا نخواسته بود توجه کند که مورد جدایی چک و اسلواکی از هم یکی از معدود یا شاید تنها مورد جدایی مسالمتآمیز دو قومیت از هم بود. او نتوانسته بود مثالی دیگر بیابد و در مورد یوگسلاوی نخواسته بود سابقه خونین تجزیه این کشور را به یاد بیاورد. تجزیه این کشور – که از ابتدا اتحاد ۶ جمهوری بود- به جنگی دهساله از ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۱ و پاکسازیهای قومی خونین منجر شد.
روبین در مقالهاش در تحلیل آرزوی خام و به قول خودش خونین کیدار اشاره کرده بود که ادعای اینکه جنگ میان کشورهای برآمده از فروپاشی شوروی و پاکسازی قومی متعاقب آن، مسالمتآمیز بوده است همانقدر مسخره است که کسی قتلعامی به سبک چنگیزخان را به عنوان استراتژی کمکردن جمعیت زیاد زندانها تجویز کند.
روبین معتقد است که تنوع قومی در ایران وجود دارد و البته اشاره میکند که تفاوتهای زبانی این قومیتها را تعریف میکنند. اما این را هم میگوید که قومیت محرک محمل اصلی هویت در ایران نیست. علت این موضوع به نظر او این است که ایران برخلاف کشورهایی که تازه در قرن نوزدهم و براساس ناسیونالیسم قومی شکل گرفتند – مانند اغلب کشورهای عربی تازهاستقلالیافته که حول ناسیونالیسم عرب شکل گرفتند- ایران سابقه تاریخی متفاوتی دارد.
او به تشکیل دولت صفوی در ابتدای قرن شانزدهم میلادی اشاره میکند و میگوید شاه اسماعیل صفوی رسما ایران را شیعه کرد و هدف او همان اندازه که مذهبی بود، سیاسی هم بود چرا که هیچ تفاوتی میان مردم دو طرف مرزهای ایران و عثمانی وجود نداشت. به عبارت دیگر، اسماعیل اول صفوی امید داشت که هویتی تازه نه براساس قومیت که براساس مذهب بسازد. این کار او جواب داد و این هویت جدید مذهبی بر هویت از پیش موجود دوران قبل از اسلام قرار گرفت: «بهعبارت دیگر، تختجمشید پایتخت تشریفاتی امپراتوری هخامنشی (۵۵۹ تا ۳۳۰ قبل از میلاد) امروز نه فقط نماد میراث قوم فارس که میراث قوم آذری هم هست. بسیاری از کردها شاهنامه –حماسه شاعر ایرانی قرن دهم- را میخوانند.»
روبین برای نشاندادن وجوه ناسیونالیسم ایرانی که همه اقوام را در برمیگیرد به تجربهای معاصر اشاره میکند و میگوید وقتی در سال ۱۹۸۰ (۱۳۵۹) صدامحسین، رئیسجمهور عراق، به قصد ضمیمهکردن استان نفتخیز خوزستان – که او اسمش را گذاشته بود «عربستان»- به ایران حمله کرد، فکر میکرد ایرانیان عرب از او به عنوان منجی «آزادی»شان استقبال میکنند. اما آنها چنین کاری نکردند.
روبین میگوید ایرانیان – به استثنای مجاهدین خلق- از هر قومیتی که بودند با مهاجمان جنگیدند؛ همانطور که شیعیان عراق علیه ایرانیها جنگیدند.
او سپس اشاره میکند که افراد مختلفی از قومیتهای مختلف در ایران به درجات بالا در حکومت رسیدهاند: از جمله علی شمخانی از سال ۹۲ تا ۱۴۰۲ رئیس شورایعالی امنیت ملی ایران بود.
روبین میگوید اغراقکردن در جداییطلبی در آذربایجان هم اشتباهی است که تازهکارها میکنند. اولا آنکه تا قبل از اینکه قفقاز جنوبی به واسطه عهدنامه ترکمنچای از دست برود، آذربایجان نه منطقهای حاشیهایی بلکه تختگاه ولیعهد بوده است. البته او در این زمینه اشتباه میکند. تبریز و آذربایجان بعد از این عهدنامه هم تا پایان دوره قاجاریه دارالسلطنه ولیعهد بود. روبین به تلاش شوروی برای ایجاد «یک کشور نیابتی» در آذربایجان به عنوان گامی در مسیر الحاق آن به خودش اشاره میکند و میگوید در برابر این تلاش، ایرانیان ورای تفاوتهای قومی و فرقهای اعتراض کردند.
کیدار در مقالهاش در اورشلیمپست ادعا کرده بود که اقوام ایرانی پس از کشتهشدن مهسا امینی برای خودمختاری و آزادی بیشتر از دولت مرکزی متحد شده بودند. روبین پاسخ میدهد که در اعتراضات ایرانیان از هر قومیتی اعتراض داشتند و قومیت در این اعتراضات متغیر تعیینکننده نبوده است. بهعلاوه، روبین اشاره میکند که «تمایل فارسها برای گردهم آمدن حول یک زن کرد نشاندهنده آن است که ایدئولوژی و تلاش برای آزادی سیاسی بر تمایلات نژادی غلبه دارد.»
روبین البته هوادار نظام سیاسی فعلی ایران نیست و توصیه میکند که آمریکا، کشورهای عربی «میانهرو» و اسرائیل باید خواستار ایرانی لیبرال و مرفه باشند که هم با آنان و هم در داخل خود در صلح باشد. اما میگوید فرستادن این پیام به ایرانیها که هدف غرب تجزیه کشورشان است بدترین کاری است که غرب میتواند انجام دهد. او مینویسد «تعداد کمی از ایرانیان – غیر از مریم رجوی و مجاهدین خلق- به کشور خود خیانت خواهند کرد. زمانی که صدام در سال ۱۹۸۰ به ایران حمله کرد، ایرانیان فارغ از اینکه چه نظری درباره آیتالله خمینی دارند گرد پرچم [ایران] جمع شدند.»
روبین در پایان نتیجه میگیرد که حرفهایش به معنای نادیدهگرفتن حقوق قومیتها در آینده ایران نیست اما هر تصمیمی درباره این حقوق باید توسط خود ایرانیها گرفته شود نه آمریکاییها یا اسرائیلیها.
منبع: رویداد 24
دیدگاه تان را بنویسید