چرا باید حامی پزشکیان ماند؟
محمد مهاجری و ابراهیم فیاضزاهد اصرار دارند که همچنان باید حامی پزشکیان ماند، چون او تنها کسی است که میتواند «میانه خطی راه برود که هم اصولگرایان اصیل را راضی کند و هم اصلاحطلبان عملگرا را. هم نمادی از میانهروی باشد هم مدیری هماهنگ با رهبری.»
محمدمهاجری و فیاضزاهد در یادداشتی مشترک که روزنامه اعتماد منتشر کرده، با در نظر گرفتن روند رو به افزایش انتقادات از دولت، به گروهبندی منتقدان او پرداخته و سعی کردند که برخی از این گروهها را به لزوم ادامه حمایت از پزشکیان متقاعد کنند.
آنها گروه اول از مخالفان دولت را همان بازنندگان انتخابات میدانند که در هر شرایطی به نقد دولت میپردازند و خیلی برایشان فرقی ندارد که واقعا رئیس جمهور گفته باشد یا چه کرده باشد.
درباره گروه دوم و سوم منتقدان، اما مینویسند: «گروه دوم منتقدان را طرفدارانش تشکیل میدهند. همانها که در ستادهای انتخاباتی فعالیت داشتهاند، میتینگ دادهاند، رای جمع کردهاند، کلیپ ساختهاند، در فضای مجازی جنگیدهاند و خلاصه هرآنچه در توان داشتهاند به میدان آوردهاند. دال مرکزی انتقادات این گروه، نادرست خواندن بعضی انتصابات یا واگذاری پستها به افراد بیتفاوت در انتخابات، کند بودن سرعت دولت، ادامه سیاستهای دولت پیشین و... است.
گروه سوم، هم سیاسیونند؛ هم شهروندان سیاسی و غیرسیاسی؛ هم اصلاحطلب، هم اصولگرا؛ هم شرکتکننده در انتخابات، هم قهر با صندوق رای...، اما وجه مشترکشان زمین ماندن مطالبات است. اعتراض به ادامه یافتن فیلترینگ، انتقاد از بیعملی درباره لغو تحریمها و قصه FATF، همسان نشدن حقوق بازنشستگان و... بخشی از خواستههای آنهاست.»
مهاجری و فیاضزاهد با اشاره به اینکه «با گروه اول نمیتوان سخنی گفت. آنها چکشی در دست دارند و عقلشان نه در سر، که در بازویشان است» مینویسند: «گروه دوم، اما با همه توقعاتشان - که بجا هم هست- باید توجیه شوند و موانع موجود را برایشان تشریح کرد. هرچند ممکن است کاملا قانع نشوند، اما باید امیدوارشان ساخت.
گروه سوم و نیز گروه دوم را باید با استدلال پای حمایت از پزشکیان نگه داشت. یک گزاره کاملا روشن. پایه آن استدلال است که تحلیل کنند چرا نظام به روی کار آمدن فردی، چون پزشکیان تن داد؟ مگر قالیباف و جلیلی و زاکانی و قاضیزاده هاشمی، هرکدامشان نمیتوانستند جایگزین خوبی برای شهید رییسی باشند؟ خیلی راحت، یکی از آنها در انتخاباتی با مشارکت ۲۰ تا ۳۰ درصدی رییسجمهور میشد و خلاص. اما چرا خرد و تدبیر نظام جمهوری اسلامی، آن روش را به منزله شکست کشور و از بین رفتن سرمایه اجتماعی دولت دانست و در رفتاری بسیار سریع (در حدفاصل زمستان ۱۴۰۲ تا تابستان ۱۴۰۳) ورق را برگرداند؟»
پاسخ این دو تحلیلگر سیاسی به سوالی که خود طرح کردهاند، این است که «انتخاب پزشکیان یک ضرورت و اجماع بینالطرفینی ارزیابی میشود. او میتواند دریچههای بسته شده را بگشاید. میانه خطی راه برود که هم اصولگرایان اصیل را راضی کند و هم اصلاحطلبان عملگرا را. هم نمادی از میانهروی باشد هم مدیری هماهنگ با رهبری. اما میتواند نقطه التقای این دو جریان تضعیف شده باشد. یعنی هم رای ناطق را داشته باشد هم رای خاتمی را. از آن مهمتر اینکه سپاه پاسداران و بیت رهبری را از سلامت و صداقت خود مطمئن گرداند. چنین روشی موجب میشود که حاکمیت هم اختیار مذاکرات بینالمللی را بدهد هم اعتماد کند و قلبش نلرزد. هم شهادت طلب باشد هم صلح طلب. اما این همه راه نیست. او بیش از اینکه نماد این تعامل باشد باید متوجه این حقیقت باشد، موتور پویا و موثر او تنها با تکیه بر نمایندگی مطالبات اجتماعی چه در میان کسانی که به او رای دادهاند و چه کسانی که میتوانستند به او رای بدهند، اما تردید کردند میتواند اثرگذار و تحولآفرین باشد. عدول از این خط میانه و تعادل خیلی زود او را بیاثر خواهد کرد. آنگاه است که ائتلافی آشکار وپنهان علیه او شکل خواهد گرفت. دیر یا زود بودن این امر به چگونگی تعامل وی مربوط است».
منبع: روزنامه اعتماد
دیدگاه تان را بنویسید